فرهنگ طبری یا فرهنگ مازندرانی شامل ارزشهای اجتماعی و هنجارهای موجود و همچنین دانش، اعتقادات، هنرها، قوانین، آداب و رسومی میشود که در میان مردم طبری (مازندرانی) رواج دارد. فرهنگ طبری پیشینهای باستانی دارد و نفوذ آن با قهرمانانی چون آرش کمانگیر حتی در اساطیر ایرانی یافت میشود.[۱]
فرهنگ مازندرانی تاریخی چندهزارساله دارد.[۲]
قدمت و گسترهٔ جغرافیایی[ویرایش]
فرهنگ مازندرانی تاریخی چندهزارساله دارد.[۲] گسترهٔ جغرافیایی فرهنگ طبری سراسر طبرستان و در میان مردم طبری است.
اصول[ویرایش]
تلاش برای شادبودن
در این فرهنگ برای مردم معمول است که مردم به هر بهانهای برای شاد بودن تلاش میکنند؛ که فرهنگ سَری مثال خوبی از آن است.[۳]
آداب و رسوم[ویرایش]
نوروزخوانی[ویرایش]
نوروز خوانی یا بهارخوانی یا نوروزی، گونهای از آوازخوانیهای بومی ایران است. خاستگاه این گونه آوازخوانی بیشتر در استانهای مازندران و گیلان بودهاست، و اکنون این مراسم به صورت محدود، در برخی نقاط ایران برگزار میشود.[۴][۵]
نوروزخوانی در گذشته[ویرایش]
نوروز خوانی در گذشته به این صورت بود که دو نفر با لباسهای محلی و گرفتن یک چوب دست در کوچه پس کوچههای روستاها راه میافتادند و آمدن بهار و سال نو را مژده میدادند و بر درب هر خانه که میرفتند صاحبان خانه نیز مانند گذشتگانشان پدران و مادرانشان با هدایایی مانند تخم مرغ، نان محلی، شیرینی و حلوا، برنج و هدایای نقدی کیسه و سبد نوروز خوانان را پر میکردند.
اشعاری که نوروز خوانان میخواندند بیشتر در وصف امامان و پیامبر بوده و دعا برای سلامتی و خوشبختی و زیارت رفتن صاحبان خانه و فرزندانشان بود.[۵]
وضعیت کنونی نوروزخوانی[ویرایش]
در سالهای اخیر ظاهر نوروزخوانی کمی تغییر یافته و به جای ۲ نفر هنرمندان به صورت کاروان نوروز خوانی در شهر و روستا به راه میافتند و از ۲۰ روز قبل از آمدن سال نو و بهار آمدن آن را مژده میدهند که خوشبختانه مردم به ویژه نوجوانان و جوانان نیز از اجرای این آیینها به خوبی استقبال میکنند.[۵]
تیرگان[ویرایش]
تیرگان یکی از جشنهای ایرانی در روز سیزدهم تیرماهاست (منظور از سیزدهم تیرما سیزدهم تیرما مازندرانی است که به تاریخ هجری شمسی واقع در ماه آبان است).
همچنین این روز با نام روز ساری ثبت شدهاست. عدهای این جشن را در روزهای دیگر و از جمله در دهم تیر برگزار میکنند که به اعتقاد استادان ایرانشناس نادرست است. این جشن همه ساله در مازندران اجرا میشود، همچنین همه ساله توسط زرتشتیان ایران در بیشتر شهرهای جهان و ایران نیز برگزار میشود.[۶]
اکثریت مردم معتقدند که این روز تاریخ پرتاب تیر توسط آرش کمانگیر بودهاست و برخی نیز اندیشههای متفاوتی دربارهٔ این جشن دارند.[نیازمند منبع]
آیین سنتی ۲۶ عید ماه[ویرایش]
آیین ویژه سنتی ۲۶ عید ماه طبری، هر ساله در ۲۸ تیر خورشیدی، در بیشتر روستاهایاستان مازندران برگزار میشود. بر پایه سنت رایج و باورهای مردم، در زمان قدیم، فریدون پادشاه پیشدادی، به خونخواهی پدرش جمشید، شاه ضحاک را در سرزمین مازندران و در کوه دماوند به بند میکشد، مردم خبر این پیروزی را در شب با آتش زدن بوتهها به یکدیگر اطلاع میدهند؛ و فردای آن روز با برپایی جشن و مسابقه کشتی این پیروزی را گرامی میدارند. امروزه نیز اهالی روستاها همگی به امامزادهها میروند و علاوه بر خیرات کردن برای اموات خود و روشن کردن شمع روی مزارها، تماشاگر مسابقه کشتی سنتی لوچو میشوند. در این روز کشتی گیران سوادکوه در این محوطه گرد میآیند و به مصاف هم میروند. در مناطق جلگهای جشن مُردگان در آرامگاهها برگزار میشود.[۷]
ورفچال[ویرایش]
ورفچال یک مراسم سنتی است که در روستای آب اسک از توابع شهرستان آمل برگزار میشود.[۸][۹]
قدمت[ویرایش]
قدمت این مراسم به ۶۰۰ سال میرسد.[۱۰][۱۱][۲] آئین سنتی ورفچال که به دوره آل بویه در طبرستان بازمیگردد، یک دهه پیش در فهرست میراث معنوی کشور به ثبت رسید.[۱۲]
نورزماه[ویرایش]
چلّه شو (شب یلدا)[ویرایش]
پدیدههای اجتماعی[ویرایش]
فرهنگ سَری[ویرایش]
معمولاً کار کردن در میان کشاورزان و دامداران طبری با شادی و حرکتهای آیینی همراه است؛ آیین مربوط به نشاء، درو، پختن نان و مواردی از این دست با حرکاتی شادیآور برگزار میشود.
در طبرستان برای فرصت شادی دادن به یک موضوع، به آن پسوند «سَری» میدهند.
مثلاً «گهری سَری» یا «گّره سَری» بهانهای برای شادی کردن در زمانی است که نوزاد را برای اولین بار در گهواره میخوابانند. در این مراسم بزرگان برای دیدن نوزاد میآمدند و چشمروشنی روی گهواره میگذاشتند.
«کلاه سری» هنگامی است که مادر نوزاد را نزد خانواده خود میبرد. هر یک از اعضای خانواده با بوسیدن نوزاد، هدیه به او میدادند.
«دندون سری» هم برای زمانی بود که نوزاد دندان درمیآورد. «شونه سری» هنگامی که اصلاح موی سر داماد صورت میگرفت. «بار سری» زمانی که نخستین بار محصول توسط چاروادار یا به زبان تبری «چاربیدار» آورده میشد. البته از این اصطلاح برای بردن جهیزیه عروس هم استفاده میشد. «پِل سری» هنگامی که عروس و داماد میخواستند حرکت کرده و به سمت خانه خود روند، جوانان سر راه آنها را گرفته و از داماد هدیهای میگرفتند تا راه را برای عبور باز کنند. «کِترا سری» هدیهای که به آشپز عروسی داده میشود. «قلم سری» زمانی که میخواهند سندی بنویسند. «تاشه سری» زمانی که میخواهند قند عروسی را بشکنند. «اوسار سری» هدیهای که در زمان فروش اسب میدهند. «کرس سری» در زمان فروش گوسفند و «شاخ سری» هنگام فروش بز هدیه میدادند. «چرخه سری» هم نام رسم شادیآوری است که هنگام برداشت پشم گوسفند صورت میگیرد. از این دست مثالها بسیارند.[۱۳]
کایری[ویرایش]
کایری یا تکل به معنای کمک کردن کشاورزان و شالیکاران در فصل نشا و برداشت برنج است بدون آنکه مزدی از یکدیگر دریافت شود.[۱۴][۱۵][۱۶]
کایر واژهای طبری به معنای "یاری کننده" است، کسی که به کایر فردی میرود در واقع وقت و نیروی خود را بصورت رایگان صرف کمک به دیگران میکند.[۱۷]
همچنین رسم کایر در بین گلهداران منطقه چلاوبخش امامزاده عبدالله شهرستان آمل در زمان پشمچینی بین گالشها مرسوم است.[۱۸] کشاورزان برای دروی زمینهای کشاورزی خود و دامداران (چوپانان و گالشها) برای ساختن گاوبند یا «تلار» و آغل خود از دیگر گالشها و چوپانان استفاده میکردند و خود نیز در وقت مقتضی به کمک آنها میشتافتند.[۱۹]
این رسم دیرینه نه تنها در بین کشاورزان بلکه در بین گلهداران و چوپانان مازندرانی نیز مرسوم بودهاست.[۱۸][۲۰]
زبان و ادبیات[ویرایش]
نوشتارهای اصلی: ادبیات طبری و زبان طبری
ادبیات و شعر مازندرانیتاریخی هزار و صد ساله دارد که قدیمیترین آثار آن اشعار متعلق به مسته مرد و مرزبان باوندی و علی پیروزه است و همچنین پیشینهٔ نثر طبری به قبل از اسلام میرسد که متنی در باب بنای شهر آمل از زبان بانو آمله، دختر استاد دیلمی گفته شده و در کتاب تاریخ تبرستان اثر ابن اسفندیار آورده شدهاست.
زبان مازندرانی را میتوان زبان دوم مذهب زیدی در سدههای هشتم و نهم دانست از آن دوران کتب فراوانی بجای مانده که با توجه به آنها میتوان این زبان را در کنار فارسی با قدمتترین زبان ایرانی دانست که نگارش ادبی تاریخی دارد.
از کتب زیدی باقی مانده که به زبانهای مازندرانی و عربی نگاشته شده میتوان به چند تفسیر زیدی قران مانند: تفسیر کتابالله (قرن۹)، تفسیرمغنیسا (قرن۹)، تفسیرقرآن سورتچی (قرن۷)، و همچنین کتابی دربارهٔ مذهب زیدی به نام الابانه (قرن۹) به عربی و مازندرانی توسط ابوجعفر محمد بن یعقوب هوسمی نگاشته شده همچنین کتبی مانند: دوم مشیخ زیدی (قرن۹)، سوم مشیخ زیدی (قرن۹)، مقامات الحریری (قرن۷)، الکفایه (قرن۹)، قصیده طنطرانیه (قرن۹) و چند کتاب دیگر به طبری ترجمه شدهاند.
همچنین زبان مازندرانی با لهجهٔ گرگانی از زبانهای مقدس فرقهٔ حروفیه که یکی از فرقههای صوفی ایران است اشاره کرد. کتابهای محبت نامه، جاودان نامه و نوم نامه نوشتهٔ ملا فضلالله نعیمی استرآبادی از مهمترین و با ارزشترین کتب عرفانی و ادبی به زبان مازندرانی با گویش گرگانی است که متعلق به قرن هشتم هجری است. شخصی نیز به نام سید اسحق استرآبادی کتابی عرفانی به نام محرمنامه به مازندرانی نگاشته که در باب فرقه حروفی است.
از نخستین آثار ادبی زبان مازندرانی کتابی از مرزبان بن رستم، اسپهبد باوندیان، بود که تنها ترجمهای از آن تحت عنوان مرزباننامه باقی ماندهاست. نخستین آثار به جای مانده، آثاری هستند که از پادشاهان دودمان زیاریان باقی ماندهاند. بهطور مثال در قابوسنامه چند دوبیتی طبری آمدهاست.
ذبیحالله صفا در تاریخ ادبیات ایران دربارهٔ این اشعار میگوید: «از لهجات محلّیِ ایران در سه قرن اوّل هجری و پس از آن، اشعاری به دست ما رسیده که غالباً همراه با وقایع تاریخی ذکر شدهاست، همهٔ این اشعار با وزن هجایی و بعضی دارای قوافیِ ناقص و احیاناً کامل بوده و نشاندهندهٔ این حقیقتند که شعر هجاییِ قدیم ایران تدریجاً به اوزان هجاییِ جدید که نزدیک به وزنهای عروضی است، تبدیل میشده و به صورتی درمیآمد که در آثار شاعران فارسیزبان نیمهٔ دوم قرن سوم دیده میشود».[۲۱][۲۲]
بسیاری از شاعران مازندرانیزبان را به واسطهٔ کتابهای تاریخی ابن اسفندیار، ظهیرالدین مرعشی و اولیاءالله آملی میشناسیم. علی پیروزه، مسته مرد، مرزبان بن رستم، قاضی هجیم آملی، خورشید مامطیری، باربد جریری طبری، گرد بازوقطب رویانی و کیا افراسیاب چلاوی از این دست شاعران هستند.
جدای از این موارد برخی اشعار به صورت حاشیهنویسی در کنارههای کتب دیگر زبانها آمده و چند کتاب ترجمه از عربی به طبری نیز موجود هستند. همچنین آثار شاعرانی همچون طالب آملی، سیتی نسا آملی، امیر پازواری، رضا خراتی، زرگر آملی، محمد چلاوی، نجما مازندرانی و… به صورت سینه به سینه و در غالب ترانههای فلکوریک و ترانه در میان مردم محلی مازندران باقی ماندهاست.[۲۳]
بخشی از آثار قدیمی که یا به مازندرانی نگاشته شده یا بخشهایی از آن مازندرانی است: ۱. تفسیر قران سورتچی (قرن۷) ۲.مقامات الحریری (قرن۷) ۳.تاریخ تبرستان (قرن۷) ۴.جاودان نامه (قرن۸) ۵.نوم نامه (قرن۸) ۶.محبت نامه (قرن۸) ۷. الکفایه (قرن۹) ۸. الابانه (قرن۹) ۹.تفسیر کتاب الله (قرن۹) ۱۰. تفسیر مغنیسا (قرن۹) ۱۱. دوم مشیخ زیدی (قرن۹) ۱۲. سوم مشیخ زیدی (قرن۹) ۱۳. قصیده طنطرانیه (قرن۹) ۱۴. اشعار امیر پازواری (قرن۹) ۱۵. لغت استرآبادی (قرن۹) ۱۶. محرم نامه (قرن۹) همچنین برخی از بزرگان نظم و نثر تاریخی زبان مازندرانی: ۱.مرزبان بن رستم (قرن۳) ۲.علی پیروزه (قرن۴) ۳. مسته مرد (قرن۴) ۴.قابوس بن وشمگیر (قرن۵) ۵. قاضی هجیم (قرن۶) ۶.باربد جریر طبری (قرن۶) ۷. گردبازو یزدگرد باوندی (قرن۶) ۸. اسپهبد خورشید ممطیری (قرن۶) ۹. ابراهیم معینی (قرن۶) ۱۰. ابولعمرو (قرن۶) ۱۱.قطب رویانی (قرن۷) ۱۲. امیرعلی (قرن۷) ۱۳. کیا افراسیاب چلاوی (قرن۸) ۱۴. کیا داوود چلاوی (قرن۸) ۱۵. حسن کیا (قرن۸) ۱۶. ملا فضلالله نعیمی استرآبادی (قرن۸) ۱۷. سید عبدالعظیم مرعشی (قرن۹) ۱۸. شیخ العجم امیر پازواری (قرن۹) ۱۹.ابوالفضل بن شهردویر دیلمی دیلمی (قرن۹) ۲۰. محمد بن تلجانی (نگارنده تفسیر مغنیسا قرن۹)
ادبیات طبری گرگانی[ویرایش]
بخشی از ادبیات طبری را گویش گرگانی تشکیل میدهد[۲۴] که کتابهایی مانند محبت نامه،[۲۵]نوم نامه،[۲۶]جاودان نامه،[۲۷] محرم نامه، و لغت نامه ای به نام لغتاسترآبادی به این گویش نگاشته شدهاند که صادق کیا از روی این متون واژهنامه گرگانی را تهیه کرد.
- جاودان نامه:
سَبب چه بی که عیسی واتِی که با شِمِه هر چه واتِن به اشاره واتِن(طبری امروزی:سبب چه بییه که عیسی باته که با شِما هر چه باتمِه به اشاره باتمه)
- نوم نامه:
واتِی که هَنِه کو تِنِ زمین سِرخ بو(طبری امروزی:باته که ونِه که تِنِ زمین سِرخ بوئه)
کیاافراسیاب چلاوی[ویرایش]
نیما یوشیج و روجا[ویرایش]
دغدغه اصلی نیما حفظ و احیای زبان طبری بود، او در نامهها و دست نوشتههایش و همچنین در مقدمه دفتر روجا، به این دغدغه اشاره میکند. وی در نامههایی که به برادرش مینویسد، سه بار از وی میخواهد که کتاب تاریخ طبرستان و دیوان امیر پازواری را برایش تهیه کرده و ارسال کند. مهمترین گام نیما در راه زنده نگاه داشتن زبان تبری، سرودن اشعار طبری در مجموعه ای با نام روجا است.[۲۸]
نمونه اشعار مازندرانی[ویرایش]
روجا (در زبان مازندرانی به معنی ستارهٔ سرخ سحری[۲۹]) عنوان مجموعهای از اشعار نیما یوشیج است که به زبان طبری سروده شدهاند. این اشعار ابتدا در کتاب مجموعه اشعار نیما یوشیج (نشر نگاه) و پس از آن توسط مجید اسدی چاپ شدند.[۳۰] این اشعار به زبان مازندرانی است و به گویش کجوری و کلارستاقی که در شهرستانهای نور، نوشهر و چالوس گویش میشود شباهت دارد.[۳۱][۳۲]
لوش کُلُمی دروازِه نَوونُ | درچوبی آغل، هیچگاه دروازه نمیشود | |
کلین بِنِه اِسَپی رازه نوونُ | زمین سوخته، سبزه زار نمیشود | |
بُخوشتُ هسکا تازه نَوونُ | استخوان خشکیده دیگر جوان نمیشود | |
نامرد جور تلی سازه نَوونُ | درختچههای خار دار، جارو نمیشوند نمیشوند | |
(روجا) |
کیجا سارِه فِرِنگی رِ مونِسُّ | دختر، ساره شبیه فرنگیها بود | |
مِ وُرَ نیشتُ وِ اَمیری خونِسُّ | کنارم مینشست و امیری میخواند | |
گُنی مِ دِلِ درد وِ چونِسُّ | تو گویی او از درد دل من چگونه خبر داشت | |
وِ دِل خواس مُن گُمُ وی دونسُّ | اگر چه دلش میخواست، اما من میگویم او میدانست | |
(روجا) |
آفتاب هاکردُ دُریوی دیمُ ایشُم | روز آفتابی صورت دریا را نگاه میکنم | |
ویشُه بَسوتُه مُن وُن هیمِ ایشممُ | در بیشهٔ سوخته، من هیزمهارا تماشا میکنم | |
یار کُو شُون و گزلیمُ ایشُم | یار که میرود من موی مجعد اورا نگاه میکنم | |
دُل کُو نارمُ نمِّ کُدیمِ ایشُم | دل که ندارم نمیدانم به چه کسی نگاه میکنم | |
(روجا) |
رقص[ویرایش]
رقصهای مازندرانی از نمونه رقصهای شمال ایران هستند که در استان مازندران توسط مردم مازندرانی انجام میشوند. رقص مازندرانی دارای گونههای بسیاری است.[۳۳]دروم (تکدست)، چکهسما، رقص خرمن، رقص دُهُل، بینج سما، رقص لوچو و چو سما چند نمونه از مهمترین رقصهای مازندران میباشند.[۳۴][۳۵]
دروم[ویرایش]
دُروم یا دورون در زبان مازندرانی به معنی دور گرفتن و چرخیدن است. این نوع رقص، ویژه غرب استان مازندران و منطقه کجور (نور و نوشهر) و کلارستاق (چالوس و کلاردشت) است که به نحو شورانگیز و پرهیجان و پرتحرک، با حرکات موزون حماسی گونهٔ دست جمعی جوانان در مراسم عروسی همراه با سازهای سرنا و دسرکوتن و غَرنِه (امروزه بیشتر به همراه اُرگ) اجرا میشود. این رقص در گذشته یک رقص پهلوانی محسوب میشدهاست که قبل و بعد از مسابقات کشتی لوچو توسط کشتیگیران و تماشاگران انجام میشدهاست.[۳۶]
به گفته فریده یوسفی زیرآبی رقص دروم دروم در جامعه کشاورزی معمولاً در جشن خرمن برگزار میشود. جشن شکرگزاری از نعمت و برکتی است که خداوند به کشاورزان اعطا نمودهاست.[۳۷]
رقص دروم معمولاً در مزارع و پس از برداشت محصول برگزار میشود و مردم دور هم جمع میشوند و جوانان و پهلوانان روستا برای شادی و مبارزه و زور آزمایی و گرفتن هدایا در این مراسم شرکت میکنند. در رقص دروم دروم که بصورت دست جمعی و چرخشی است دستها و پاها به نماد شکرگزاریاز خداوند و برداشت محصول به آسمان بلند میشود. پس از رقص دروم دروم جوانان برای زور آزمایی کشتی محلی و بومی لوچو را برگزار میکنند. موسیقی دروم دروم سرنای مازندرانی به همراه دست دایره یا دهل است که برخی از ساز دوسرکوتن نیز استفاده میکنند و جمعیت در همراهی ساز دست میزنند. رقص دروم دروم در آیین عروس بران (سوار کردن عروس بر اسب) نیز برگزار میشود که حالتی نمادین دارد و مردم برای همه جوانان و نوعروسان آرزوی خوشبختی میکنند.[۳۸] در رقص دروم احساسات مردانگی موج میزند که ریتم خاص آن را دارای نظم و حرکات آن کاملاً هدفمند انتخاب و کنترل شدهاست.[۳۹]
خصوصیات رقص دروم[ویرایش]
در شهرهای غربی مازندران این رقص مرسوم است و بیشتر در مراسم جشن و شادی مردم این رقص را بر پا میکنند یا در مواقعی که مردم از کار روزمره فارغ شده و روزهای تعطیل به دور جنگل و چمنزار گرد هم جمع میشوند و این رقص سنتی که بسیار پرتحرک و شاد میباشد را انجام میدهند و لحظات شادی را برای تماشاچی فراهم میکنند. این رقص که انجام آن به بدنی آماده و ورزیده نیاز دارد شاید به نظر ساده باشد اما در عمل فرد متوجه میشود که حتی اگر ورزشکار هم باشد نمیتواند بیشتر از پنج دقیقه آن را انجام دهد. این رقص که حرکات آن بسیار نمادین و اسطوره ای میباشد در حدود چند صد سال در یوش، بلده، نور، چمستان، ناتل، رویان، کجور، کندلوس، مرزن آباد، فشکور، دلیر، الیت، تبرسسو، لاهو، الیکا، چالوس و کلاردشت به چشم خوردهاست و احتمال میرود که مکان اصلی به وجود آمدن این رقص در این مناطق باشد. در این رقص که فرد اول با پریدن شروع به رقص میکند همراه با حرکات هماهنگ و موزون دست و پا بوده که البته تمام این پریدنها و حرکات موزون با سفت کردن عضلات همراه است به طوری که تا پایان رقص عضلات فرد رقاص سفت و سخت باقی میماند و دشواری این رقص هم به این دلیل است. این پریدنها با موسیقی بسیار حائز اهمیت است. در این رقص هر بیننده ای متوجه میشود که که دروم شبیه به حرکات ورزشی و حتی سختتر از آن است.[۴۰]
علت ایجاد رقص دروم[ویرایش]
چون مازندران در گذشته توسط سایر اقوام مهاجم مورد تهاجم بوده به این دلیل همیشه نیاز داشته که افراد جوان منطقه آمادگی بدنی کامل داشته باشند به همین دلیل کشتیهای پهلوانی میگرفتند، این کشتیهای پهلوانی که هنوز هم در مازندران مرسوم است و ما امروزه به نام لوچو locho و چک چیشت و میس میسی[۴۱] آن را میشناسیم. در دورههای گذشته، قبل از مراسم کشتی شروع به رقصیدن میکردند چون این رقصها با موسیقیهایی همچون طبل، نی و دو سر کتن(doo sar keten) (دو سر کتن یک آلت موسیقی ضربی و سنتی است به این شکل که قیافه ای شبیه به دنبک دارد با این تفاوت که پایه آن به صورت لوزی در زمین کاشته میشود و بر سر آن که صفحه آن است ضربه میزنند) برگزار میشود که همکار جلب تماشاچی برای کشتی را انجام میدهد و هم نرمشی برای کشتی گیران که بعد از رقص شروع به کشتی پهلوانی میکردند که این رقص قبل کشتی برای به رخ کشیدن قدرت زور و بازو نسبت به فرد مقابل است و بعد از پایان یافتن کشتی، پیروزی فرد پیروز را با موسیقی خاص پیروزی جشن میگرفتند و فرد پیروز شروع به رقص میکرد تا قدرت خود را به دیگران ثابت کند که در ادامه جمعیت دور او با هم، هم راستا شده و شروع به رقص میکردند، اینگونه بود که هم وحدت میشدند و نوعی وحدت در پیروزی و جنگ را از قبل تمرین میکردند و از طرف دیگر همیشه سر حال و قبراق آماده دفاع از مرز وبوم خود بودند. در مراسم عروسی نیز این رقص را بر پا میکنند با این تفاوت که دو فرد کشتی گیرنده پدر و پسر میباشند که معمولاً پدر خود را به خاطر پسر زمین میزند تا پسر پیروز شود و رقصیدن را شروع کند که این کار پدر باعث میشود دختران جوان که نظاره گر این رقص هستند مرد مورد نظر خود را بیابند و با انداختن گلی در همان مراسم به طرف فرد پیروز که پهلوان آن معرکه خوانده میشود تمایل خود را به پسر نشان میدهند که اگر پسر به رقصیدن ادامه داد یعنی او نیز آن دختر را در نظر دارد و این گونه ابراز عشق میکند که با این حرکت در مراسم رقص پهلوانی افراد خانواده به خواستگاری دختر میرفتند، این رقص که در هر مراسم عروسی بر پا میشد خود مراسم عروسی دیگری را فراهم میکرد. رقص پهلوانی دروم در هر موقعیتی معنای خاص آن موقعیت را میگرفت مثلاً در مراسم عزا اگر فرد فوت شده جوان ناکامی باشد بر سر قبر او مراسم رقص را با موسیقی محزون بر پا میکنند که بسیار ناراحتکننده است چون نوعی تضاد به وجود میآید و مردم را به یاد روزهای شادی که با آن جوان سپری کردهاند میاندازد و گریه و زاری میکردند.[۴۲][۴۳]
چکه سما[ویرایش]
چَکهِسِما یا چکهسماع یا لاکسریسما گونهای از رقصهای محلی است که خاستگاه آن بیشتر استان مازندران میباشد.[۴۲][۴۳][۴۴] اینگونه از رقص رایجترین گونه در مازندران است که اغلب در مراسم محلی و جشنها برگزار میگردد. سازی که در این گونه از رقص نواخته میشود بیشتر لوازمی همچون دیگ، ماهیتابه و لگن میباشد. چکهسما را بیشتر رقصی زنانه میدانند ولی در بین مردان نیز به صورت پراکنده رواج دارد.[۴۲][۴۳]
خصوصیات رقص چکه سما[ویرایش]
چکهسما رقصی تند محسوب میشود که با حرکات شدید در بدن و لرزش اندام که با دست زدن همراه شده انجام میشود. این رقص بیشتر به تنهایی یا با حضور دو نفر انجام میشود ولی در بعضی مواقع دسته جمعی نیز انجام میشود. در حالت رقص جمعی حرکات رقصندهها با هم ارتباطی نداشته و منظم نخواهد بود.[۴۲][۴۳]
گونهای دیگر از چکهسما که با نام دستمالسما شناخته میشود نیز وجود دارد که تفاوت آن در این است که ابن رقص با دستمالی در دست انجام میشود.[۴۴][۴۵]
چو سما[ویرایش]
چو سما یا رقص چوب یکی از رقصهای رایج در غرب مازندران میباشد که در منطقه کجور (نور و کجور) و کلارستاق (چالوس و کلاردشت) انجام میگیرد و رقصنده با استفاده از چوب به انجام حرکات نمایشی موزون میپردازد.[۴۶]
آشپزی و خوراک[ویرایش]
آشپزی مازندرانی با توجه به چشمانداز منطقه متنوع است.[۴۷] غذاهای مازندرانی مناطق ساحلی بسیار متفاوت از مناطق کوهستانی است زیرا مردمان ساکن کوهستان معمولاً از گیاهان بومی و مردم ساحلی از غذاهای ماهی و برنج به همراه سبزیجات استفاده میکنند.
بازیها و سرگرمیهای بومی[ویرایش]
چش دوسه کا[ویرایش]
ورزاجنگ[ویرایش]
وَرزاجَنگ، جنگی است که در شمال ایران بین گاوهای نر سازمان داده میشود. این مراسم، هماکنون تنها در استانهای گیلان و مازندران اجرا میشود.
در زبانهای مازندرانی و گیلکی گاو نر را ورزا میگویند.
اساطیر[ویرایش]
فرهنگ مازندرانی پیشینهای باستانی دارد و نفوذ آن با قهرمانانی چون آرش کمانگیر حتی در اساطیر ایرانی یافت میشود. روایت کلی این است که در نبرد ایران و تورانیان، توافق بر این شد که یکی از ایرانیان، تیری بیندازد و جای فرود تیر، مرز دو طرف شود. آرش، از فراز البرز تیری انداخت و جان خود را همراه آن گذاشت تا پیکارها پایان یابد.[۴۸]
مینا و پلنگ[ویرایش]
عشاق اسطورهای مازندرانی[ویرایش]
طالب و زهره[ویرایش]
بنا به روایت مردم محلی در حدود سال ۱۰۰۵ هجری پسری از اعیانآمل را به مکتب میفرستند. او با اشتیاق فراوان علوم رایج زمانه را فرا میگیرد. پس از چندی در همان مکتبخانه عاشق دختری به نام زهره میشود که همشاگردی او بود. پس از مدتی بین آن دو مراوده و دوستی برقرار میگردد. از آنجایی که با هم همسایه بودند، طالب هر روز از دیوار خانهاش بالا میرفت و زهره هم به بهانه یافتن چیزی کنار پنجره میآمد و این دو با یکدیگر ملاقات میکردند. از طرفی در مکتبخانه هم وقتی در نبود «ملا قربان» (معلم مکتب) جانشین او «مشهدی علی مردان» اداره مکتب را به عهده میگرفت، طالب و زهره از فرصت استفاده نموده در کنار هم مینشستند و به این احساس عاشقانه ادامه میدادند. در این دلبستگیها و مراودات بود که طالب گردنبند موروثی مادرش را به یادگار به زهره میدهد.
طولی نکشید که ماجرای عشق آنها برملا شد و زهره عاقل به طالب هشدار میدهد که تا دیر نشده به خواستگاری بیاید؛ چرا که برای او خواستگار دیگری به نام «قادر» پیدا شدهاست، در این بین نامادری طالب بهانه میآورد و میخواهد خواهرزادهاش را به طالب بدهد. این نامادری به بهانهای او را به گالشی میفرستد، بالاخره بعد از کشمکش زیاد طالب به خواستگاری زهره میرود اما قادر راه را بر او میبندد. برادر زهره هم با تبرزین طالب را مجروح میکند. زهره که بعداً متوجه میشود، سخت ناراحت شده و به شکل درویشی درمیآید و از حال طالب خبر میگیرد، بالاخره درمییابد طالب از مرگ نجات یافتهاست.
از طرف دیگر، نامادری زهره هم که مرتب از خواستگار زهره یعنی قادر پول و هدایا میگیرد، برای دور کردن طالب از زهره در ماهی آزادی که طالب برای زهره صید کرد و هدیه آورده بود، داروی بیهوشی ریخته، به دست زهره میدهد. زهره که از این ماجرا بیخبر است این غذا را به طالب میدهد و او هم با خوردن آن بیهوش شده و برای مدتی عقلش را از دست میدهد. طالب که فکر میکرد زهره دانسته دست به چنین کاری زده، او را به بیوفایی و خیانت متهم کرده، با ناراحتی از آمل گریخته، به کاشان که آن زمان جزء جغرافیای تبرستان محسوب میشد میرود، اما زهره بیقرار هرچه مویه میکند و میگردد او را نمییابد. وقتی میفهمد طالب به شهری دوردست رفتهاست سعی میکند با گردنبندی که از او به یادگار گرفته خود را خفه کند اما در این کار موفق نمیشود. زهره پس از نجات از مرگ ازدواج میکند.
طالب که به هند رفته و در آنجا به افتخار رسیده در سال ۱۰۳۶ درمیگذرد. وقتی خبر مرگ او به زهره میرسد، از داغ و فراق و مرگ طالب آشفته شده، کنار رودخانهای میرود و از ماهی سراغ طالب را میگیرد؛ چرا که قبلاً چند بار طالب و زهره به آجا رفته بودند. زهره که در عالم خیال و رؤیا و به یاد دوران گذشته با ماهیان صحبت میکند، دیگر به خانه برنمیگردد و برای همیشه ناپدید میشود.[۴۹]
بخشی از منظومه طالب و زهره به این شرح است:
کوی کوتر بیمه دارِ قارقاری/خشک چوی سر خدا بسازم کلی |
خورده مار سر بشته لاقلی سری/دله ره دکرده بیهوشه داری |
طالب بخرده و بهیه راهی/طالب مه طالب خدا طالب فراری |
انده بوردمه تا دریوی پلی/دریوی پلی یار جفت انجلی |
ونه سر نیش بیه کوتر چمپلی/های کوتر چمپلی ته مه طالب ره ندی؟ |
امیر و گوهر[ویرایش]
امیر و گوهر جزو افسانههای عاشقانه مازندرانی است که به جز نسلهای جدید، هر مازندرانی از آن با خبر است و با آن زندگی کردند. امروز مازندرانیهای سالخورده زمانی که بخواهند دربارهٔ عشق آتشین صحبت کنند، آن را با عشق امیر و گوهر مقایسه میکنند یا مثال میزنند. امیر و گوهر روایت عشق افسانه ای است که در هر منطقه از مازندران روایت خاص خودش را دارد. هر یک از راویان گوشه ای از حالات امیر و گوهر را بیان میکنند. در حقیقت راویان مناطق مختلف مازندران به فراخور همان منقه با برش کوتاهی از یک داستان بلند یا زندگینامه، یک نوع داستان مینی مالیستی از عشق امیر و گوهر خلق کردند.
همچنین این افسانه عشقی بنمایه و ریشه بسیاری از شعرسراییها و ترانهسراییهای تبری است.
راویان همواره منظومه امیر و گوهر را همراه با بیان سرگذشتی از مردان دشت، دهقانان و کشاورزان تبرستان با زبانی کنایهوار در بستر آواز بیان میدارند. در عین حال که بسیاری از اشعار بر جای مانده در این سرگذشتها را راویان در طول تاریخ ساخته و پرداختهاند. بخش اعظمی از افسانه امیر و گوهر هم شامل مرور زمان شد، اما همچنان قسمتهایی از آن افسانهها بین مردم به حیات خود ادامه میدهد و با روح و روان مردم مازندران عجین شدهاست.
داستان[ویرایش]
در فرهنگ عامه مازندران، امیر دلبری به نام گوهر داشت. در آغاز این افسانه آمدهاست امیر دهقانی بود که نزد اربابش کار میکرد. او دختری به نام گوهر داشت که برای امیر غذا بر سر جالیز میآورد و امیر و گوهر با دیدن هم، به یکدیگر علاقهمند میشوند و در همین میان سواری نقابدار به امیر نزدیک میشود و از او میخواهد از جالیزش خربزهای بیاورد. امیر با تعجب میگوید هنوز زمان برداشت خربزه فرا نرسیدهاست، اما امیر با اصرار سوار وارد باغ میشود و شگفتزده خربزههای فراوان را انباشته برهم میبیند. سپس خربزهای جدا میکند و برای سوار میآورد، سوار نیز خربزه را به امیر میدهد تا نصف را خودش و نصف دیگر را گوهر (معشقوقهاش) بخورند. امیر همین کار را میکند و هر دو با خوردن خربزه شاعر میشوند.
بنا به اعتقاد عموم مردم مازندران، امیر نام و لقبی است که امام علی (ع) به او عطا کرد و سوار این داستان همان امامعلی (ع) است. شاعر شدن امیر نیز به خاطر خربزهای که امام به او میدهد اتفاق میافتد و همین رخداد سبب ایجاد مثلی در مازندران شده که میگویند:
خربزه خوردی شاعر شدی.
روایتی که در قسمتهای مرکزی استان مازندران سینه به سینه گشتهاست حکایت از وفاداری امیر و اشتیاق وی به دیدن گوهر دارد به صورتی که امیر برای گوهر پیغام فرستاد که:
دلتنگت شدم میخواهم ببینمت.
گوهر پیغامی میفرستد که:
در حال کوچ به ییلاق (احتمالاً ییلاق تیرنکلا. ییلاق مردم اغوذبن آمل) هستیم و تو سر راه در دره زنگره فلد(درهای در روستا انبارده شهرستان نور. سر راه ییلاق) بایست و من جلوتر از خانواده به راه میافتم وآنجا همدیگر را خواهیم دید.
امیر به زنگره قلد محل قرارشان میرود و افسوس از اینکه گوهر بر سر قرار حاضر نمیشود و امیر تا فصل پاییز که زمان کوچ از ییلاق به مناطق قشلاق است منتظر گوهر میماند. فصل ییلاق به پایان میرسد و گوهر از ییلاق به سوی روستای قشلاقیش " اغوذبن "به راه میافتد گوهر وقتی به"زنگره قلد"میرسد، سایه یک سیاهی را میبیند. جلوتر میرود میبیند امیر است که زیر درخت ایستاده و روی سرش کلاغ لانه درست کردهاست. امیر میگوید:
از همان صبحی که گفتی اینجا تو راببینم اینجا ایستادهام.
گوهر گفت:
قرار بود صبح کوچ کنیم ولی همان شب به راه افتادیم.
انتظار امیر در طول تاریخ این افسانه با شعر و موسیقی و ترانهسرایی همراه است که امروز با زبان تبری در روستاهای مازندران به خصوص مناطق کوهستانی توسط مردم محلی خوانده میشود و زنده است.[۴۹]
اون وقت اگر مجنون لیلی عشق داشت بی |
فرهاد گلنک ره دوش هَنیاو داشت بی |
اون وقت کههیچکس مِهر ره به دل نکاشت بی |
اسا امیر، مِهرِ گوهر، دل دکاشت بی |
آخِر داغِ شیرین، جان ره شِه گذاشت بی |
تِنِه دو گل و یاسمن، بو نداشت بی |
هادی و رباب[ویرایش]
تاریخ اسطورهای دیوهای مازندران[ویرایش]
تقریباً تمامی پژوهشگران بر این اعتقاد هستند که دیو سپید یا ارجنگ دیو نامی اصیل از ادبیات و زبان مازندرانی است و ریشه فارسی ندارد و خود کلمه دیو نیز ریشه مازندرانی دارد و سپس به زبان فارسی راه یافت.[۵۰]
فرهنگ دینی و مذهبی[ویرایش]
آداب ماه رمضان[ویرایش]
در طبرستان مانند سایر مناطق مسلماننشین آداب خاصی برای ماه رمضان وجود دارد. یکی از این آداب آغازکردن روزهگرفتن ۳ روز پیش از آغاز ماه رمضان است.[۵۱]
سحریخوانی
سحریخوانی از دیگر آیین رایج میان مردم طبری در اکثر مناطق است که البته با پیشرفت علم و تکنولوژی و تجهیزات ارتباطی رو به فراموشی رفتهاست اما از معدود مناطقی که همچنان میتوان برپایی این سنت جالب را به تماشا نشست، قسمتهایی از شمال کشور به ویژه بخشهای کوهستانی استان مازندران و گیلان است. اینگونه انجام میشود که دو ساعت قبل از اذان صبح، در دست گرفتن چراغ و نواختن بر طبل و سر دادن اشعار مذهبی و نوای «سحر برخیز»، «سحر برخیز که صبح صادق آمد»، از رسیدن سحر خبر میدهند. گفتهمیشود افرادی که در آرزوی فرزند پسر بودند برای اینکار پیشقدم میشدند.[۵۲]
روزه سری
معمولاً به افرادی که برای نخستینبار روزه میگیرند هدیهای دادهمیشود که این رسم را روزه سری مینامند.[۵۳]
سقانفار[ویرایش]
سقانفار سقانپار یا سقاتالار آلونکها یا اتاقکهایی هستند که در استان مازندران برای کاربردهای گوناگونی ساخته میشوند.
سقانفارها که بیشتر در کنار حسینیهها، مساجد یا محوطه گورستانها ساخته میشدند معمولاً موقوفه ابوالفضل بودند که ثروتمندان از آن برای شرکت در مراسم سوگواری استفاده میکردند.[۵۴]
قسمت بالای این مکان محل قرارگیری نوحهخوان بودهاست و در قسمت پایین به مردم چای داده میشد. به این وسیله متولیان مراسم عزاداری سعی میکردند به این وسیله شرایط حضور مردم در بیرون مسجد و حضور آنها برای برگزاری مراسم را به نوعی فراهم سازند.[۵۵] طبقه زیرین گاهی بنای محصور و گاه تشکیل شده از پایههای قطور چوبین است.[۵۶]
سقانفارها با مواد و مصالح چوبی ساخته میشود و عمده کارکرد این بناها که به یاد ابوالفضل (ملقب به سقای دشت کربلا) ساخته شدهاند در ایام ماه محرم و عزاداریهای مربوط به این ماه است. سقانفارها که معمولاً دو طبقهاند، از طریق پلکانهای چوبی از پایین به طبقة بالا راه دارند. طبقه اول آن مکانی است که معمولاً زنان محلی در آن جمع شده و عزاداری میکنند؛ و در طبقه دوم هم مردان در طول شبهای عزا و دهه اول ماه محرم به عزاداری میپردازند.[۵۷]
از معروفترین سقانفارهای مازندران میتوان به «کیجا تکیه» در شهر بابل، «شیاده» و «کبریاکلا» در اطراف بابل و «آهنگرکلا»، «زرینکلا» و «هندوکلا» در آمل اشاره نمود.[۵۸]
گونهای از این بنا که ساده و فاقد تزئینات است، در کشتزارها ساخته میشود و محل پاسداری از محصولات است. این نوع خاص به «ساقنفار» معروف بوده و نگهبان که «شوپه» ('شوپه' واژهای است مازندرانی به معنای نگهبانی در شب) نام دارد، در بلندای آن نشسته و به ایجاد صدای بلند با کوبیدن بر تشت میپردازد و حیوانات را فراری میدهد.[۵۹]
موسیقی مازندرانی[ویرایش]
موسیقی مازندرانی موسیقی رایج در شمال ایران و بهطور عمده استانهای مازندران و گلستان است که به دو شکل موسیقی آوازی و سازی وجود دارد. این موسیقی با موسیقی گیلکی در غرب و خراسانی در شرق پیوند خوردهاست. در دهههای اخیر موسیقی پاپ نیز در مازندران فراگیر شدهاست.
شکلهای موسیقی[ویرایش]
موسیقی سنتی مازندران در دو نوع آوازی یا کلامی و سازی یا بدون کلام است.[۶۰][۶۱]
موسیقی آوازی[ویرایش]
موسیقی آوازی مازندران را میتوان به سه دستهٔ اصلی تغزلی، حماسی و آیینی تقسیم کرد.
- تغزلی: مقامهای موسیقی امیری، نجما و طالبا در سراسر منطقه، کتولی در شرق و ولگهسری در غرب از جمله آوازهای تغزلی مازندران است که موضوع آن عشق است؛ خواه دلدادگی انسانی و خواه عشق به طبیعت، دام و زمین.
- حماسی: از منظومههای حماسی رایج در منطقه سوت یا سورت است که قدمتشان اغلب به دوران قاجار به بعد میرسد. (مانند حماسه هژبرسلطان و…)
- آیینی: موسیقی آیینی مازندرانی شامل نوروزخوانی، نواجش، موری، چاووشخونی، تعزیه و… است.
در کنار این، شبهمقامهای آوازی و ریزمقامهایی مانند کیجاجانها و لالاییها کلیات موسیقی آوازی این منطقه را تشکیل میدهند.
موسیقی سازی[ویرایش]
قدیمیترین بخش موسیقی سازی این منطقه قطعاتی هستند که به شیوههای زندگی دامداران کهن اختصاص دارند که در نوای ساز چوپانان و نوازندگان نمود دارند. کمرسری، تِریکهسری، کِردحال یا چَپونحال، میشحال، بورسری و دشتیحال در زمره قطعات اصلی این گونهاند که با ساز لَلِوا نواخته میشوند.
دستهبندی[ویرایش]
موسیقی مازندران به چهار دسته تقسیم میشود که با وجود برخی اشتراکات، هر کدام ویژگیهای خود را دارند:[۶۲]
- موسیقی مرکز مازندران (همه نواحی کوهستانی و جلگهای از هزارجریب تا شرق رود چالوس): سرچشمه آواهای مناطق چهارگانه تبری زبان بوده و بر اساس دو مقام آوازی مهم منطقه (امیری و کتولی) و قطعات سازی و چوپانی است.
- موسیقی غرب مازندران (از دوطرف رود چالوس تا دوطرف رود نشتا و موسیقی کجوری)
- موسیقی خنیایی شرق مازندران (در جلگههای شرقی استان، از کُردکوی گلستان تا میاندورود ساری)
- موسیقی گُداری (با مرکزیت قنبرآباد بهشهر)
ساز[ویرایش]
متداولترین سازهای موسیقی مازندران عبارتند از: للوا، دهل، نقاره، دِسَرکوتِن، دوتار، کمانچه و دشتلاکی[۶۳]
هنرمندان برجسته[ویرایش]
- حسین طیبی
- احمد محسنپور
- محمد دنیوی
- عبدالحسین مختاباد
- نظام شکارچیان
- سید جمال محمدی
- محمدرضا اسحاقی
- ابوالحسن خوشرو
- نورالله علیزاده
پوشاک[ویرایش]
لباس مرد و زن تبری بر روی یک تمبر
رقص[ویرایش]
دروم[ویرایش]
دُروم یا دورون در زبان مازندرانی به معنی دور گرفتن و چرخیدن است. این نوع رقص، ویژه غرب استان مازندران و منطقه کجور (نور و نوشهر) و کلارستاق (چالوس و کلاردشت) است که به نحو شورانگیز و پرهیجان و پرتحرک، با حرکات موزون حماسی گونهٔ دست جمعی جوانان در مراسم عروسی همراه با سازهای سرنا و دسرکوتن و غَرنِه (امروزه بیشتر به همراه اُرگ) اجرا میشود. این رقص در گذشته یک رقص پهلوانی محسوب میشدهاست که قبل و بعد از مسابقات کشتی لوچو توسط کشتی گیران و تماشاگران انجام میشدهاست.[۳۶]
به گفته فریده یوسفی زیرآبی رقص دروم دروم در جامعه کشاورزی معمولاً در جشن خرمن برگزار میشود. جشن شکرگزاری از نعمت و برکتی است که خداوند به کشاورزان اعطا نمودهاست.[۶۴]
رقص دروم معمولاً در مزارع و پس از برداشت محصول برگزار میشود و مردم دور هم جمع میشوند و جوانان و پهلوانان روستا برای شادی و مبارزه و زور آزمایی و گرفتن هدایا در این مراسم شرکت میکنند. در رقص دروم دروم که بصورت دست جمعی و چرخشی است دستها و پاها به نماد شکرگزاریاز خداوند و برداشت محصول به آسمان بلند میشود. پس از رقص دروم دروم جوانان برای زور آزمایی کشتی محلی و بومی لوچو را برگزار میکنند. موسیقی دروم دروم سرنای مازندرانی به همراه دست دایره یا دهل است که برخی از ساز دوسرکوتن نیز استفاده میکنند و جمعیت در همراهی ساز دست میزنند. رقص دروم دروم در آیین عروس بران (سوار کردن عروس بر اسب) نیز برگزار میشود که حالتی نمادین دارد و مردم برای همه جوانان و نوعروسان آرزوی خوشبختی میکنند.[۶۵] در رقص دروم احساسات مردانگی موج میزند که ریتم خاص آن را دارای نظم و حرکات آن کاملاً هدفمند انتخاب و کنترل شدهاست.[۶۶]
خصوصیات رقص دروم[ویرایش]
در شهرهای غربی مازندران این رقص مرسوم است و بیشتر در مراسم جشن و شادی مردم این رقص را بر پا میکنند یا در مواقعی که مردم از کار روزمره فارغ شده و روزهای تعطیل به دور جنگل و چمنزار گرد هم جمع میشوند و این رقص سنتی که بسیار پرتحرک و شاد میباشد را انجام میدهند و لحظات شادی را برای تماشاچی فراهم میکنند. این رقص که انجام آن به بدنی آماده و ورزیده نیاز دارد شاید به نظر ساده باشد اما در عمل فرد متوجه میشود که حتی اگر ورزشکار هم باشد نمیتواند بیشتر از پنج دقیقه آن را انجام دهد. این رقص که حرکات آن بسیار نمادین و اسطوره ای میباشد در حدود چند صد سال در یوش، بلده، نور، چمستان، ناتل، رویان، کجور، کندلوس، مرزن آباد، فشکور، دلیر، الیت، تبرسسو، لاهو، الیکا، چالوس و کلاردشت به چشم خوردهاست و احتمال میرود که مکان اصلی به وجود آمدن این رقص در این مناطق باشد. در این رقص که فرد اول با پریدن شروع به رقص میکند همراه با حرکات هماهنگ و موزون دست و پا بوده که البته تمام این پریدنها و حرکات موزون با سفت کردن عضلات همراه است به طوری که تا پایان رقص عضلات فرد رقاص سفت و سخت باقی میماند و دشواری این رقص هم به این دلیل است. این پریدنها با موسیقی بسیار حائز اهمیت است. در این رقص هر بیننده ای متوجه میشود که که دروم شبیه به حرکات ورزشی و حتی سختتر از آن است.[۴۰]
علت ایجاد رقص دروم[ویرایش]
چون مازندران در گذشته توسط سایر اقوام مهاجم مورد تهاجم بوده به این دلیل همیشه نیاز داشته که افراد جوان منطقه آمادگی بدنی کامل داشته باشند به همین دلیل کشتیهای پهلوانی میگرفتند، این کشتیهای پهلوانی که هنوز هم در مازندران مرسوم است و ما امروزه به نام لوچو locho و چک چیشت و میس میسی[۴۱] آن را میشناسیم. در دورههای گذشته، قبل از مراسم کشتی شروع به رقصیدن میکردند چون این رقصها با موسیقیهایی همچون طبل، نی و دو سر کتن(doo sar keten) (دو سر کتن یک آلت موسیقی ضربی و سنتی است به این شکل که قیافه ای شبیه به دنبک دارد با این تفاوت که پایه آن به صورت لوزی در زمین کاشته میشود و بر سر آن که صفحه آن است ضربه میزنند) برگزار میشود که همکار جلب تماشاچی برای کشتی را انجام میدهد و هم نرمشی برای کشتی گیران که بعد از رقص شروع به کشتی پهلوانی میکردند که این رقص قبل کشتی برای به رخ کشیدن قدرت زور و بازو نسبت به فرد مقابل است و بعد از پایان یافتن کشتی، پیروزی فرد پیروز را با موسیقی خاص پیروزی جشن میگرفتند و فرد پیروز شروع به رقص میکرد تا قدرت خود را به دیگران ثابت کند که در ادامه جمعیت دور او با هم، هم راستا شده و شروع به رقص میکردند، اینگونه بود که هم وحدت میشدند و نوعی وحدت در پیروزی و جنگ را از قبل تمرین میکردند و از طرف دیگر همیشه سر حال و قبراق آماده دفاع از مرز وبوم خود بودند. در مراسم عروسی نیز این رقص را بر پا میکنند با این تفاوت که دو فرد کشتی گیرنده پدر و پسر میباشند که معمولاً پدر خود را به خاطر پسر زمین میزند تا پسر پیروز شود و رقصیدن را شروع کند که این کار پدر باعث میشود دختران جوان که نظارهگر این رقص هستند مرد مورد نظر خود را بیابند و با انداختن گلی در همان مراسم به طرف فرد پیروز که پهلوان آن معرکه خوانده میشود تمایل خود را به پسر نشان میدهند که اگر پسر به رقصیدن ادامه داد یعنی او نیز آن دختر را در نظر دارد و این گونه ابراز عشق میکند که با این حرکت در مراسم رقص پهلوانی افراد خانواده به خواستگاری دختر میرفتند، این رقص که در هر مراسم عروسی بر پا میشد خود مراسم عروسی دیگری را فراهم میکرد. رقص پهلوانی دروم در هر موقعیتی معنای خاص آن موقعیت را میگرفت مثلاً در مراسم عزا اگر فرد فوت شده جوان ناکامی باشد بر سر قبر او مراسم رقص را با موسیقی محزون بر پا میکنند که بسیار ناراحتکننده است چون نوعی تضاد به وجود میآید و مردم را به یاد روزهای شادی که با آن جوان سپری کردهاند میاندازد و گریه و زاری میکردند.[۴۲][۴۳]
گاهشماری (تقویم) مازندرانی[ویرایش]
نوشتار اصلی: گاهشماری طبری
امروز ۲۵ میره ما ۱۵۳۲ طبری است.
ماهها و سال تبری[ویرایش]
ماههای تبری | معادل شمسی |
---|---|
۱ - فردینه ما (سیو ما) | ۲ مرداد - ۳۱ مرداد |
۲ - کرچه ما | ۱ شهریور - ۳۰ شهریور |
۳ - هره ما (غرب مازندران: خره ما) | ۳۱ شهریور - ۲۹ مهر |
۴ - تیر ما | ۳۰ مهر - ۲۹ آبان |
۵ - ملاره ما (مردال ما) | ۳۰ آبان - ۲۹ آذر |
۶ - شروینه ما | ۳۰ آذر - ۲۹ دی |
۷ - میر ما | ۳۰ دی - ۲۹ بهمن |
۸ - اونه ما | ۳۰ بهمن - ۲۹ اسفند |
«شیشک» «پیتک» | ۳۰ اسفند ۱–۵ فرودین |
۹ - ارکه ما | ۶ فرودین - ۴ اردیبهشت |
۱۰- دِ ماه | ۵ اردیبهشت - ۳ خرداد |
۱۱- وهمنه ما | ۴ خرداد - ۲ تیر |
۱۲- نوروز ما (عید ما) | ۳ تیر - ۱ مرداد |
سال تبری دوازده ماهاست با فردینه ما از ۲ مردادماه هجری خورشیدی آغاز میشود و هر ماه ۳۰ روز دارد. مانند تقویم باستانی دارای پنجه میباشد که «پیتک» نام دارد و با پنج روز اول فروردین هجری خورشیدی برابر است و در سالهای کبیسه ۳۰ اسفند با روز کبیسه «شیشک» برابر است.[۶۷] سرسال تقویم تبری با داشتن کبیسهگیری یکنواخت چهارساله نسبت به تقویم رسمی گردان بودهاست و زمانی که به ۲ مردادماه خورشیدی رسیدهاست از نظر کبیسهگیری با تقویم رسمی هماهنگ شدهاست و سرسال آن تثبیت شدهاست. این روز بعلت تناسب فصلی سرسال گرفته شده و تثبیت گردیدهاست؛ و از سویی روز کبیسه «شیشک» با این محاسبه با ۳۰ اسفند مطابقت دارد.
این گاهشماری با قرائتی دیگر (غیررسمی و قدیمیتر) در تطبیق با تقویم هجری خورشیدی سال آن از ۳ مردادماه تثبیت شده و شروع میشود و در ماههای پاییز و زمستان با تقویم هجری شمسی مطابق است. در سالهای عادی روز اول فروردین با ۳۰ اونه ما تبری و پنج روز بعد با پیتک (۵ روزه) و در سالهای کبیسه شش روز اول فروردین برابر با شیشک (۶ روزه) برابر است.
تاریخچه و مشخصات[ویرایش]
مبدأ سال طبری از دوم مرداد ۱۳۳ سال پیش از هجرت، مصادف با پادشاهی «قباد ساسانی» و حاکم شدن فرزندش «کیوس» بر تبرستان است.
از آنجا که دوازده ماه سی روزه برابر سیصد و شصت روز خواهد شد، پنج روز اضافه محاسبه نمیشود. پنج روز اضافه هر سال پیتِک نامیده شده و به آخر سال اضافه میشود. اهالی سعی میکنند که این پنج روز را در دامان طبیعت به استراحت بگذرانند. به ششمین روز اضافه سالهای کبیسه ششک گفته میشود.[۶۸]
سال طبری با فردینه ما (مرداد ماه) آغاز و با نوروز ما (تیر ماه) پایان میپذیرد.
امیر تیمور قاجار (همدوره محمدشاه قاجار) ماههای طبری را چنین میشمارد:[۶۸]
سیوماه و کرچ و هره ماه و تیر | دگرهست مردال و شروین و میر | |
چو اونه مه و ارکه ماه است و ده | زپی وهمن و هست نوروز اخیر | |
پتک را بدان خمسه زائده | به آئین هر کس صغیر و کبیر |
.
مبدأ[ویرایش]
دربارهٔ مبدأ تقویم تبری نظرات متفاوتی ارائه شدهاست و مبدأ آن را اسپهبدی (۲۴شمسی)، یزدگردی، خراجی (۱۱ق. ه) یا باستانی مینامند. اما آنچه امروزه مشهور است بر اساس محاسبات نصرالله هومند آغاز آن باستانی و برابر با دوم مرداد ۱۳۳سال پیش از هجرت مصادف با پادشاهی قباد ساسانی و حاکمیت فرزندش کیوس بر ساتراپ تبرستان میباشد. وی معتقد است که در این سال مردمان تبرستان با برقراری یک روز کبیسه به نام ششک سال را از گردش بازداشتند و از این رو آن را مبدأ در نظر گرفت. از اینرو این تقویم با تقویم هجری خورشیدی ۱۳۳ سال تفاضل دارد که بعلت تفاوتشان در سر سال از اول فروردین تا اول مرداد این تفاضل ۱۳۲ سال میباشد.[۶۹][۷۰]
اکنون ۲۵ میره ما ۱۵۳۲ طبری است.
جایگاه کشتی[ویرایش]
کشتی در مازندران با پیشینهای طولانی دارد و قهرمانان جهان و المپیک همچون عبدالله موحد، امامعلی حبیبی، عسگری محمدیان، مرادمحمدی، حسن رنگرز، مجید ترکان، کمیل قاسمی، حسن و رضا یزدانی یکی از پرطرفدارترین رشتههای ورزشی در این خطه شمال کشور محسوب میشود به گونه ای که حدود ۱۰ درصد از باشگاههای فعال ورزشی در این استان به رشته کشتی اختصاص دارد و حدود نیمی از مدالهای رنگارنگ میادین بینالمللی ورزشی اعم از قهرمانی آسیا، جهان و المپیک در رشتههای مختلف ورزشی مازندران مربوط به قهرمانان رشته کشتی است.
نام نهادن پایتخت کشتی جهان بر روی جویبار یکی از شهرستانهای استان مازندران نیز از همین جایگاه نشات گرفتهاست.[۷۱]
کشتی لوچو[ویرایش]
کشتی لوچو از ورزشهای پهلوانی و سنتی مازندران است. هر سال، مردم بسیاری در ۲۸ تیرماه خورشیدی، در آیینی که به جشن مردگان معروف است، با تهیهٔ انواع غذا و خوراکیهای محلّی، در مزار اهل قبور به شادمانی و سرور میپردازند. هنگام برگزاری این جشن، مسابقات کشتی سنتی لوچو نیز برای شناسایی پهلوانترین فرد منطقه، برگزار میشود. برگزارکنندگان مسابقه بیشتر پیشکسوتان، ریشسپیدان و پهلوانان قدیمیاند که زمان و مکان مسابقه را تعیین و پهلوانان را دعوت میکنند.
واژهٔ لوچو بهمعنای لبهٔ چوب است که از دو کلمهٔ لو (یعنی لبه) و چو (یعنی چوب) تشکیل میشود، که معمولاً آن را در زمین کاشته، جایزهٔ مسابقه را روی آن میانداختند یا میبستند. پهلوانی که برنده میشد، در پایان مسابقه جایزه را برمیداشت و چوب را به دوش میکشید.[۷۲]
در گذشته، پهلوان حرمت و شخصیت خاصّی داشت. اگر کسی از حریفی شکست میخورد، به مدّت یک سال حقّ کشتی گرفتن با او را نداشت و به اصطلاح پهلوان، پهلوان میماند. امّا در حال حاضر این مسابقات بهصورت دورهای برگزار میشود و حریفان، هر هفته چندبار به مصاف هم میروند.[۷۲]
امروزه لوچو را در قالب زمان گنجاندهاند و اگر حریفان در این زمان معیّن مساوی شوند، با قرعهکشی برنده را انتخاب میکنند! امّا در گذشته پهلوان کسی بود که حتّی چندین ساعت مداوم کشتی میگرفت تا برنده از زمین بیرون بیاید، وگرنه کشتی را تمام نمیکرد. ضمناً اگر پهلوانی همهٔ حریفانی را زمین میزد و در حال لباس پوشیدن بود، باید به حریفطلبی کشتیگیر تازه از راه رسیده پاسخ میداد و با او کشتی میگرفت. حتی اگر پهلوان لوچو را میگرفت و به سمت محلّ خود در حال حرکت بود و در طول راه به حریفی برخورد میکرد، همانجا لوچو را میکاشت و با آن حریف کشتی میگرفت.[۷۲]
حیوانات در زبان و فرهنگ تبری[ویرایش]
از خصایص زبان مازندرانی یکی گسترش دامنه لغات و مفردات و تعدد اسامی برای اشیا و موجودات ذیروح و بیروح است که در فارسی دری مطلقاً به این وسعت و گسترش دیده نمیشود. این وسعت دامنه لغات و مفردات زبان طبری به آن جهت است که چون در شمال این منطقه دریای خزر و در جنوبش رشته کوههای البرز قرار گرفته، لذا تنوع رستنیها و گیاهان و وجود حیوانات مختلف از پرندگان و چرندگان و ماهیان الزاماً سکنه این مرز و بوم را واداشت که لغات و مفردات بیشتری داشته باشند و حتی برای انواع مختلف درختان اسامی حیوانات در سنین مختلف و رنگها واژههای مشخص و متمایز به کار برند.[۷۳]
اسامی گاو در زبان مازندرانی[ویرایش]
اسامی گاو در مراحل و سنوات مختلف
برخی از اسامی گاو در مراحل و سنوات مختلف به زبان مازندرانی.[۷۴]
شماره | گاو در مراحل و سنوات مختلف | تلفط در زبان فارسی | تلفط به زبان مازندرانی | تلفظ به زبان مازندرانی با آوای صوتی |
---|---|---|---|---|
۱ | نام حیوان بطور مطلق | گاو | گو | gu |
۲ | تازه زاییده شده | گوساله | گوک | guk |
۳ | تا شش ماهگی | گوساله | گوکزا | guk zā |
۴ | از شش ماهگی تا یک سالگی | گوساله | دمش | demeš |
۵ | از یکسال تا یکسال و نیمه | گوساله | مارشن | māršen |
۶ | ماده دوساله | گاو | تلم | telem |
۷ | نر دوساله | گاو | تشک | tešk |
۸ | بی شاخ | گاو | بله | beleh |
۹ | گاوی که هنوز نزاییده | گاو | فرام | ferām |
۱۰ | گاو عقیم نازا | گاو | قسر | qeser |
۱۱ | آبستن | گاو | اوس | us |
۱۲ | گاوی که تازه زاییده | گاو | زائیج | zāīj |
۱۳ | گاوی که همه ساله میزاید | گاو | زاورشتی | zāvarašti |
۱۴ | گاو شیرده | گاو | منگو | mangu |
۱۵ | گاو سه ساله | گاو | مولکی | muleki |
۱۶ | گاو چهار ساله | گاو | رجی | raji |
۱۷ | گاو پنج ساله | گاو | جر | cer |
۱۸ | گاو نر برای تخم کشی | گاو | جونه کا | junekā |
۱۹ | گاو کاری برای شخم زدن | گاو | ورزا | varzā |
اسامی گاو بر اساس رنگ
برخی از اسامی گاو در رنگهای مختلف به زبان مازندرانی.[۷۵]
شماره | گاو از لحاظ رنگ | تلفط در زبان فارسی | تلفط به زبان مازندرانی | تلفظ به زبان مازندرانی با آوای صوتی |
---|---|---|---|---|
۱ | قرمز رنگ | گاو | زرینه | zarrineh |
۲ | قرمز خاکستری | گاو | قرمزگلا | qemezgēlā |
۳ | سیاه رنگ پیشانی سفید | گاو | سیوشرو | siušēru |
۴ | سیاه رنگ پیشانی سفید تا بالای پوزه | گاو | شرو | šēru |
۵ | سیاه رنگ دست و پا سفید | گاو | کچل | kačal |
۶ | سیاه رنگ از پستان تا بالای کمر سید | گاو | کمر | kamar |
۷ | سیاه و خرمایی | گاو | خرمایی رش | xormāiraš |
۸ | سیاه و سفید | گاو | سیوسل | siusēl |
۹ | سیاه و قرمز | گاو | رش | raš |
۱۰ | سرخ و سفید | گاو | سرخسل | serxesēl |
۱۱ | گاو دو رنگ | گاو | سل | sēl |
۱۲ | گاوی که پاهایش تا زانویش سفید است | گاو | کپلی | kapeli |
۱۳ | خاکستری با خطوط سیاهرنگ | گاو | گلا | gēlā |
۱۴ | زرد و خاکستری | گاو | زردگلا | zardegēlā |
اسامی گوسفند در زبان مازندرانی[ویرایش]
برخی از اسامی گوسفند در مراحل و سنوات مختلف به زبان مازندرانی.[۷۶]
شماره | گوسفند در مراحل و سنوات مختلف | تلفط در زبان فارسی | تلفط به زبان مازندرانی | تلفظ به زبان مازندرانی با آوای صوتی |
---|---|---|---|---|
۱ | نام حیوان بطور مطلق | گوسفند | گسپن | gespan |
۲ | تازه زاییده شده | بره | وره کا | varehkā |
۳ | تا ده ماهگی | بره | وره | vareh |
۴ | از ده ماهگی تا یک سالگی | بره | سلک | sēlak |
۵ | از یکساله تا دو ساله | گوسفند | کاوی | kāvi |
۶ | گوسفند نر | گوسفند | نر | nar |
۷ | گوسفند ماده | میش | مش | meš |
۸ | گوسفندی که هنوز نزاییده | میش | فرام | ferām |
۹ | گوسفند نازا | میش | قسر | qesēr |
۱۰ | گوسفند شیرده | میش | زائیج | zāīj |
۱۱ | گوسفند نر سه ساله | گوسفند | بزم | bezem |
۱۲ | گوسفند نر چهار ساله | گوسفند | کهن | kehen |
۱۳ | گوسفند نر پنج ساله | گوسفند | دوکهن | dokehen |
۱۴ | گوسفند اخته شده | گوسفند | بخته | baxteh |
۱۵ | گوسفند قصابی | گوسفند | گوشتی | gušti |
۱۶ | گوسفند بی دنبه | گوسفند | زل | zel |
برخی از اسامی گوسفند در رنگهای مختلف به زبان مازندرانی.[۷۷]
شماره | گوسفند از لحاظ رنگ | تلفط در زبان فارسی | تلفط به زبان مازندرانی | تلفظ به زبان مازندرانی با آوای صوتی |
---|---|---|---|---|
۱ | سیاهرنگ خالص | گوسفند | بور | bur |
۲ | سیاهرنگ با گوش کامل | گوسفند | ارزا اوش بور | erzā uš bur |
۳ | سیاهرنگ پیشانی سفید | گوسفند | بورسری | bursari |
۴ | سیاهرنگ گوشهایش کوتاه و جمع | گوسفند | کربور | kerbur |
۵ | سیاهرنگ گوشهایش کوتاه و جمع و پیشانی کمی سفید | گوسفند | کربورسری | kerbursari |
۶ | ماده سیاه رنگ دارای شاخهای کوتاه | گوسفند | کلین بور | kelinbur |
۷ | سیاه و سفید | گوسفند | کلاچی | kelāči |
۸ | سیاه و زرد | گوسفند | برجی | barji |
۹ | سفید مثل برف | گوسفند | ونش | vaneš |
۱۰ | سفید گوشهایش کوتاه و جمع | گوسفند | شیکر | šikar |
۱۱ | سفید متمایل به سرخی زیر شکم قهوهای | گوسفند | شیوا | šivā |
۱۲ | سفید زیرشکم و سر و دستها قهوهای | گوسفند | خربا | xarbā |
۱۳ | سفید با لکههای سیاه | گوسفند | توک | tuk |
۱۴ | آبی سیر | گوسفند | کتر | ketar |
۱۵ | آبی روی سرش کمی سفید | گوسفند | کترسری | ketarsari |
۱۶ | برنگ چوب گردو | گوسفند | آغوزی | āquzi |
۱۷ | کبود کلهاش آبی سیر متمایل به سیاهی | گوسفند | چرمه | čarmeh |
۱۸ | قهوهای روشن به رنگ توتون | گوسفند | خری | xeri |
۱۹ | قهوهای روشن سرش کمی سفید | گوسفند | خریسری | xerisari |
اسامی بز در زبان مازندرانی[ویرایش]
برخی از اسامی بز در مراحل و سنوات مختلف به زبان مازندرانی.[۷۸]
شماره | بز در مراحل و سنوات مختلف | تلفط در زبان فارسی | تلفط به زبان مازندرانی | تلفظ به زبان مازندرانی با آوای صوتی |
---|---|---|---|---|
۱ | نام حیوان بطور مطلق | بُز | بِز | bez |
۲ | تازه زاییده شده | بزغاله | خالک | xālak |
۳ | تا شش ماهگی | بزغاله | بزکله | bezkeleh |
۴ | بز یک ساله | بزغاله | جنگل | jengel |
۵ | بزی که هنوز نزاییده | بز | فرام | ferām |
۶ | بز نازا و عقیم | بز | قصر | qeser |
۷ | بز دوساله | بز | کهار | kehār |
۸ | بز نر | بز | کل | kal |
۹ | بز نر دوساله | بز | کلکهار | kalkehār |
ببر مازندران[ویرایش]
تصویر رنگیشده یک نمونهٔ ببر مازندران در اسارت، باغوحش برلین، سال ۱۸۹۹
ببر مازندران جزئی از فرهنگ مردم طبری میباشد. بهطور معمول در فرهنگهای مختلف ببر نماد قدرت است. عبارت ببر مازندران از گذشته به کشتیگیران و زورمندان نسبت دادهمیشدهاست. بهطوریکه لقب امام علی حبیبی کشتیگیر مازندرانی و اولین طلاییایران در المپیک نیز همین است. همچنین لقب باشگاه نساجی مازندران نیز میباشد و روی لوگوی این باشگاه دیدهمیشود. در دوران پهلوی دوم نیز فیلمی با نام ببر مازندران ساخته شد.
نشان ببر مازندران بر روی لوگوی باشگاه نساجی. این باشگاه به این نام ملقب است.
در نمایشهای معروف روم باستان، از ببر هیرکانی برای جنگ با پهلوانان استفاده میشد. تا حدود قرن هفدهم، آشنایی بیشتر دنیای غرب با همین ببر هیرکانی بودهاست و چندان اطلاعاتی دربارهٔ ببرهای هندوستان نداشتهاند و شاید به همین علت است که شکسپیر در داستان مکبث از ببر مازندران سخن میگوید.[نیازمند منبع]
ورزش[ویرایش]
استانهای ایران بر اساس تعداد ورزشکارانی که مدال طلای المپیکهای مختلف را کسب کردند. استان مازندران با هفت مدالآور طلا بیشترین تعداد را داراست.
استان مازندران قطب ورزش کشور میباشد[۱۱]و این استان بیشترین تعداد مدال در رقابتهای المپیکی، جهانی و آسیایی برای ایران به دست آوردهاست. یک سوم مدالهای طلا المپیک توسط ورزشکاران مازندران به دست آمدهاست.[۱۱]
فوتبال[ویرایش]
این استان در فوتبال پیشرفته است و تیمهایی همچون خونهبهخونه، نساجی، شموشک، ایرسوتر و نوژن از این استان، موفقیت کشوری به دست آوردهاند. تیم نساجی هماکنون در لیگ برتر بازی میکند.[۷۹]
هواداران باشگاه فوتبال نساجی[ویرایش]
پس از صعود نساجی از لیگ آزادگان در پایان فصل ۱۳۹۶–۹۷، هواداران این تیم در خیابانهای قائمشهر به جشن و شادی پرداختند.
نساجی باشگاه پر هواداری است بر پایه نظر سنجیهای انجام شده این باشگاه به عنوان یکی از پرهوادارترین باشگاههای فوتبال ایران معرفی شدهاست. با این که باشگاه نساجی در قائمشهر قرار دارد، در سراسر ایران به خصوص شمال کشور هواداران زیادی دارد و در بازی هایخارج از خانه نیز عده زیادی برای تشویق آنها به ورزشگاه میروند و در کشور سرآمد هستند.[۸۰][۸۱]
علی فتحاللهزاده در گفتگو با خبرنگار ورزشی، هواداران تیم نساجی را خاص دانستهاست.[۸۲]