موضوعات وبسایت : تحقیق
سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

شعر در مورد صدای پرندگان

شعر در مورد صدای پرندگان

نویسنده : محمد پارسایی | زمان انتشار : 19 مرداد 1400 ساعت 19:15

خوشا پرنده که بی‌واژه شعر می‌گوید...

پرنده، ذهن شاخه را از خواب‌های بهار، بارور می‌کند. روح درخت را به کودکی باران و زمزمه‌های باد را به سرانگشتان دریا، گره می‌زند. 

سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

پرنده، غزل‌های خورشید است و خواب‌های رنگین سبزه‌زار. پرنده، واژه‌ها را تلفظ نمی‌کند. تنفس می‌کند. پرنده، آسمان را شاعر می‌کند. پرندگان، عابران کوچه‌های بی‌واژه‌اند. شاعران واژه‌های بی‌غبار. 

شعر، تلاشی است برای معنا کردن پرنده. برای ترسیم مجعّد پرواز. باید پرنده را در شعرهایمان معنا کنیم. در امتداد آرزومند بال‌های پرنده، نماز کنیم. مثل پرنده، آزادی را پرواز کنیم، پرواز را آواز. 

«کاش من هم یک قناری می‌شدم

در تب آواز، جاری می‌شدم»

رشک‌آورند پرندگان. وقتی بی‌واژه، روح مجروح شاعران را صلا می‌زنند. وقتی، ساده و صمیمی، روبروی آینه‌‌ی آسمان، ترانه می‌خوانند. 

پرنده ها به شدت غبطه‌انگیزند. چرا که آزادند. در پرواز و در آواز. پر می‌گیرند به هر کجا که بخواهند. بدون نیاز به روادید. این غبطه وجه دیگری هم دارد: آزادی بیان. 

آزادی بیان پرنده‌ها کامل است. به هیچ شیوه‌ای نمی‌شود از گفتن بازشان داشت.

«می‌توان رشته‌ی آن چنگ گُسست 

 می‌توان کاسه‌ی این تار شکست

 می‌توان فرمان داد:

"های!

ای طبل گران

 زین پس خاموش بمان!"

 به چکاوک اما

نتوان گفت: مخوان!»(فریدون مشیری)

 هر ساعتی از شبانه‌روز و هر کجا که دلشان بخواهد سرود می‌خوانند و نغمه‌سرایی می‌کنند. بی‌اینکه نگران قواعد گفتار و نحو زبان باشند. برای پرنده‌ها آواز خواندن و راز دل گفتن به همان سادگی انجام می‌پذیرد که پرواز:

«خوشا پرنده که بی‌واژه شعر می‌گوید

گذر به سوی تو کردن ز کوچه‌ی کلمات

به راستی که چه صعب است و مایه‌ی آفات

چه دیر و دور و دریغ!

خوشا پرنده که بی‌واژه شعر می‌گوید

ز کوچه‌ی کلمات

عبور گاری اندیشه است و سدّ طریق

تصادفاتِ صداها و جیغ و جار حروف

چراغِ قرمزِ دستور و راهبند حریق

تمام عمر بکوشم اگر شتابان، من

نمی‌رسم به تو هرگز ازین خیابان، من

خوشا پرنده که بی واژه شعر می‌گوید»

(شفیعی کدکنی)

«من از گفتن می‌مانم،‌ اما زبان گنجشکان،

زبانِ زندگیِ جمله‌هایِ جاریِ جشنِ طبیعت است»

(فروغ فرخزاد)

 سهراب سپهری می‌نویسد:

«دیروز چیزی را نقاشی کردم به نام «آواز هنری پرنده». این روزها تم پرنده، ارگانیسم مرا در اختیار دارد. مفصل‌های من آمادگی پرواز را اندازه می‌گیرند. 

پرنده: تنها وجودی که مرا حسود می‌کند. 

از بچگی حسرت پرواز داشتم‌ام . یک جور حسرت شیمیایی که مثل دیاستاز واکنش‌های مرا تند می‌کند. در پرنده تیزی و شدّت حیات محشر است. پرنده آزادی objective است. آمیزه‌ای است از موسیقی و پر... من پرنده‌ها را خیلی شنیده‌ام.

پرنده‌ها را خوب دیده‌ام.... 

آرزوی پریدن ولم نکرد. هروقت روی بلندی می‌ایستادم، نبض من در سمت پرندگی می‌زد. چیزی می‌شدم میان زمین و پرواز...»(ص26 و 27 و 28 از کتابِ هنوز در سفرم، ‌نشر فرزان روز، چاپ دهم، 1394)

«کتاب شعرهای blake شاعر و نقاش انگلیسی روبروی من روی میز باز مانده، در میلتون می‌خوانیم: گلوی نازک او با شور الهام در جدل است.

گریه‌ام می‌گیرد.

می‌دانی، گفتگو از پرنده‌ای است که صدایش را در دشت موّاج گندم رها می‌کند. چنان از شور خواندن لبریز است که گلوی تنگ او تاب فوران صدا را ندارد. هر وقت یاد این شعر می‌افتم گریه‌ام می‌گیرد.»(ص97 از همان کتاب)

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر