موضوعات وبسایت : تحقیق
سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

معنی table

معنی table

نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 20 مهر 1400 ساعت 21:15

سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

⬆ برای انتخاب دیکشنری یا لغتنامه، اینجا را کلیک کنید.

98 1566 100 1

transnet-970-250.gif

معنی: فهرست، جدول، میز، سفره، کوهمیز، لیست، لوح، مطرح کردن، از دستور خارج کردن، روی میز گذاشتن، در فهرست نوشتن


معانی دیگر: خوراک روی میز، خوان، مجموعه ی قوانین (به ویژه اگر بر لوحه نوشته شده باشد)، (جلسه ی) مذاکرات، گروه، اشخاص دور میز، زیج، زیگ، فهرست خلاصه، کوته واره، وابسته به میز، میزی، میز شکل، مسطح، تخت، هموار، روی میز قرار دادن، بر سفره چیدن، (امریکا- لایحه یا پیشنهاد و غیره) به بعد موکول کردن، از مطرح سازی خودداری کردن، مسکوت گذاشتن، (انگلیس) پیشنهاد کردن، (در اصل) لوح، سنگ لوح، صفحه ی فلزی یا سنگی یا چوبی (که روی آن می نگاشتند)، لوحه، رجوع شود به: tabular، درمجلس از دستور خارج کردن، معوق گذاردن

بررسی کلمه table

اسم ( noun )


عبارات: turn the tables on

• (1) تعریف: an article of furniture, usu. with a flat, horizontal top and supported by one or more vertical legs.
مشابه: card table, coffee table, desk, pool table, worktable


• (2) تعریف: such an article of furniture on which meals are served.
مشابه: counter


• (3) تعریف: the company of persons seated around a table.
مشابه: group, party


- Loud voices were heard from the next table.

[ترجمه ترگمان] صداهای بلند از میز مجاور شنیده می‌شد
[ترجمه گوگل] صدای بلند از جدول بعدی شنیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید


• (4) تعریف: a flat area or surface.
مترادف: plane
مشابه: flat, level, platform


• (5) تعریف: a plateau; tableland.
مترادف: flat, plateau, tableland
مشابه: butte, mesa


• (6) تعریف: an orderly arrangement of information, often made up of rows and columns.
مترادف: chart
مشابه: list, schema

فعل گذرا ( transitive verb )


حالات: tables, tabling, tabled

• (1) ...

واژه table در جمله های نمونه

1. table knife

چاقو یا کارد غذاخوری


2. table of contents

فهرست مندرجات


3. table of weights and measures

جدول اوزان و مقیاسات


4. table reef

آبستگ تخت


5. table rock

تخت سنگ،تخته سنگ


6. table salt

نمک روی میز


7. a table lamp

چراغ میز


8. a table with a rippled surface

میز با سطح موجدار


9. a table with a smooth shining top

میزی با سطح صاف و براق


10. a table with jointed legs

میزی با پایه‌های تاشو (خم‌شونده)


11. butterfly table

میز پروانه‌ای،میز گرد و تا شو


12. multiplication table

جدول ضرب


13. periodic table of elements

جدول تناوبی عناصر،جدول مندلیف


14. step table

میز پله پله


15. the table had a secret drawer

میز دارای یک کشو نهفته بود.


...

مترادف table

فهرست (اسم)

index , file , roll , list , inventory , schedule , registry , table , catalog , repertory , roster , concordance

جدول (اسم)

curb , list , schedule , tableau , table , chart , diagram

میز (اسم)

table , desk

سفره (اسم)

table , tablecloth , substrate , table linen

کوهمیز (اسم)

table

لیست (اسم)

table

لوح (اسم)

plate , tablet , bred , table

مطرح کردن (فعل)

consider , debate , moot , discuss , table , bring up , propound , expose to discussion

از دستور خارج کردن (فعل)

table

روی میز گذاشتن (فعل)

table

در فهرست نوشتن (فعل)

table , enlist

معنی عبارات مرتبط با table به فارسی

سفره، رومیزی

مقایسه کننده نوارها

خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه

قسمتی از میزکه خوابانیده یا بلندمی شود

(در رستوران و کاباره و غیره) میز خود را رها کردن و به میز دیگران سر زدن، از این میز به آن میز رفتن

جلگه بلند، جلگه مرتفع، فلات، سینی، ورقه فلزی

رومیزی و دستمال سفره (پارچه های سرمیز)، دستمال سفره

مراجعه به جدول

فوق العاده ای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشدداده میشود

اره ی میزی، اره ی صفحه ای

قاشق سوپ خوری

مقدار یک قاشق سوپخوری

صحبت سرمیز، حرف سر سفره، گفتگوی خودمانی، صحبتهای خصوصی و غیر رسمی در سر میز غذا، مفاوضه

پینگ پنگ، تنیس روی میز، بازی پینگ پنگ

...


معنی table در دیکشنری تخصصی

table

[عمران و معماری] جدول
[کامپیوتر] جدول - آرایشی از داده ها در یک پایگاه داده که هر ردیف آن رابطه ای را میان اقلام درون آن ردیف تعریف می کند. - طرح کردن؛ میز جدول
[برق و الکترونیک] جدول - جدول جمع آوری داده ها ، به شکلیی که هر مورد به طور منحصر به فرد با برچسب یا موقعیت نسبی آن در مکانی در کامپیوتر شناسایی می شود .
[نساجی] جدول - میز
[ریاضیات] فهرست، میز، جدول
[آمار] جدول

[نفت] بست گذاری سکوی دوار

[نساجی] رو میزی - پارچه رو میزی

[زمین شناسی] زهکش جانبی

[عمران و معماری] قالببندی میزی

[معدن] جکهای سکو (حفر چاه و تونل)

[عمران و معماری] زمین هموار و مسطح
[زمین شناسی] زمین هموار و مسطح
[آب و خاک] زمین های مرتفع مسطح، فلات

[کامپیوتر] جستجوی جدول ؛ مراجعه به جدول

[کامپیوتر] جدول اولیاامور

[ریاضیات] جدول توزیع

[ریاضیات] جدول توزیع کمیت های تصادفی

...


معنی کلمه table به انگلیسی

table

• piece of furniture comprised of a large flat surface supported by one or more legs; meal, food placed on a table; list of information arranged in columns and rows, chart; flat surface; plateau, flat area of land at the top of a hill
• place on a table; enter information into a chart or table; postpone, set aside for future consideration
• a table is a piece of furniture with a flat top that you put things on or sit at.
• a table is also a written set of facts or figures arranged in columns or rows.
• if you turn the tables on someone who is causing you problems, you change the situation so that you cause problems for them instead.
• if you table a proposal, you say formally that you want it to be discussed at a meeting.
• see also bargaining table, negotiating table.

table a motion

• lay aside a proposal for future debate, postpone a proposal until the future

table cloth

• cloth for covering a table (especially at meals)

table d'hote

• (french) meaning "table of the host" meal option that offers full meal with limited choice of food for a fixed price

table grapes

• edible grapes, grapes that can be eaten

table hopper

• person who hops and goes around from table to table and greet sfriends in a sociable way

table knife

• eating utensil used for cutting food

table lamp

• special type of light which stands on a table top and is intended to keep the working area lit

table linen

• tablecloth, fabric used to cover a table

table manners

• way of behaving at a table
• your table m ...

table را به اشتراک بگذارید

معنی یا پیشنهاد شما

واژه

نام شما

معنی یا پیشنهاد شما


نام نویسی   |   ورود


توضیحات دیگر


کلمه : table
املای فارسی : طبله
اشتباه تایپی : فشذمث
عکس table : در گوگل


آیا معنی table مناسب بود ؟           ( امتیاز : 98% )

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟


منبع: abadis.ir



ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر