en
A chair with supports for the arms or elbows.
en
a chair with supports for the arms or elbows
He was seated in a deep armchair when he heard the door open and someone come in.
او در صندلی راحتی فرو رفته بود که شنید در اتاق باز شد و یک نفر داخل شد.
@en.wiktionary2016 @farsilookup.com
He's sitting in his favourite leather armchair
او روی صندلی دسته دار مورد علاقهاش نشسته بود
@farsilookup.com @farsilookup.com
having generously offered to disturb the symmetry of an armchair or of the sofa for his dear guest
برای مهمان گرامی تقارن نیمکت و صندلیهای راحت را بر هم زنند
MIZAN MIZAN
من روي مبل خوابيدم.
OpenSubtitles2018.v3 OpenSubtitles2018.v3
Princess Mary on the other […]
Princess Mary on the other hand instead of going away sank into an armchair, and looked sternly and intently at him with her deep, radiant eyes.
برعکس شاهزاده خانم به جای آنکه از اتاق بیرون رود خود را روی صندلی راحت افکند و با نگاهی عمیق و تابناک با کنجکاوی به پییر نگریست.
MIZAN MIZAN
Pierre said, letting his stout body sink into an armchair beside her.
پییر در حالیکه با اندام فربه خود روی صندلی راحت کنار شاهزاده خانم ماریا میلمید گفت:
MIZAN MIZAN
He sat down in an armchair
آقای ورم وود روی یک صندلی دستهدار نشست،
MIZAN MIZAN
to wit, the curtains, the carpet, the material for the armchairs, several dresses, and divers articles of dress, the bills for which amounted to about two thousand francs.
[…]bills for which amounted to about two thousand francs.
از قبیل پرده، فرش، پارچه رومبلی، چندین پیراهن و انواع و اقسام لوازم آرایش، که قیمت آنها جمعا نزدیک به دو هزار فرانک میشد.
[…]جمعا نزدیک به دو هزار فرانک میشد.
MIZAN MIZAN
He heard it sitting in a gilt armchair placed before the high altar, surrounded by the civil and military heads of his Government.
[…]and military heads of his Government.
او نیز نشسته بر صندلی راحتی مطلا در مقابل محراب بلند در حلقه سرکردگان نظامی و غیرنظامی دولتش مراسم را نظاره میکرد.
[…]مراسم را نظاره میکرد.
MIZAN MIZAN
said Stan, sitting down in the armchair next to Ernie's.
استن روی صندلی راحتی کنار راننده نشست و گفت:
MIZAN MIZAN
Won't you sit down? ' He indicated an armchair at a writing table covered with papers.
یک صندلی راحتی را که پهلوی میز تحریری پر از کاغذ بود، نشان داد و گفت: نمیفرمایید بنشینید؟
[…]نمیفرمایید بنشینید؟
MIZAN MIZAN
they all climbed awkwardly into armchairs or sank onto poufs.
همه دانشآموزان یا روی صندلیهای راحتی نشستند یا در کو سنهای پفی فرو رفتند.
MIZAN MIZAN
The countess was lying in an armchair in a strange and awkward position, stretching out and beating her head against the wall.
[…]her head against the wall.
کنتس روی صندلی راحت افتاده با اضطراب و هیجان عجیب در پیچوتاب بود و سرش را به دیوار میزد.
[…]دیوار میزد.
MIZAN MIZAN
Hermione sat down, laid the things she was carrying in an empty armchair
هرمیون چیزهایی را که در دست داشت روی یک مبل راحتی گذاشت و کنار آنها نشست.
MIZAN MIZAN
collapsed, trembling, into armchairs.
در حالی که هنوز از ترس میلرزیدند روی مبلها ولو شدند.
MIZAN MIZAN
She was lying back in an armchair and talking in a loud voice to some officers who made a circle about her.
[…]made a circle about her.
بابیقیدی در نیمکت لمیده بود و به صدای خیلی بلند با چند افسر که دور او را گرفته بودند سخن میگفت.
[…]گرفته بودند سخن میگفت.
MIZAN MIZAN
but returned at once and dropped into an armchair in front of Dolokhov with his feet turned under him.
ولی فورا برگشته روی صندلی راحت مقابل دالوخوف نشست و پاها را زیر خود جمع کرد.
MIZAN MIZAN
She sat in an armchair in her dressing jacket and nightcap
در این اوقات […]
در این اوقات شکمش بیش از هر وقت مزاحم او بود. با لباس خواب و شب کلاه روی صندلی راحت نشسته بود.
MIZAN MIZAN
He quickly moved an armchair toward Princess Mary.
شتابان صندلی راحت را نزدیک شاهزاده خانم ماریا کشید
MIZAN MIZAN
On one side of […]
On one side of the old man a judge with small, bleared eyes filled the armchair with his fat, bloated body.
در سمت راست پیرمرد، دادرس شکم گندهای با چشمان ریز و فرورفته در چربی با بدن خود تمام صندلی را پر میکرد.
MIZAN MIZAN
holding hands in the armchairs by the railing, they exchanged unhurried kisses
دست در دست هم روی صندلیهای راحتی ایوان مینشستند و به دل راحت یکدیگر را میبوسیدند.
MIZAN MIZAN
Lvov, in […]
Lvov, in a house coat with a belt and in chamois leather shoes, was sitting in an armchair
لوف که جامه بلند کمر داری […]
لوف که جامه بلند کمر داری پوشیده بود و دمپایی جیر به پا داشت، روی صندلی راحتی نشسته و عینکش را روی بینی گذاشته بود
MIZAN MIZAN
Then Ron pushed Harry into an armchair
آنگاه رون هری را به طرف یک صندلی راحتی هل داد
MIZAN MIZAN
_Minuet_. That is what you were dancing by the armchair.
این هم منوئه، آن چیزی که به آهنگ آن جلو نیمکت من میرقصیدی ...
MIZAN MIZAN
seated herself in an armchair beside the looking glass, draping the folds of her velvet dress picturesquely.
هنرمندانه چینهای جامه خود را مرتب ساخت و روی صندلی راحت کنار آینه نشست.
MIZAN MIZAN
Well, I must say you make a very convincing armchair, Horace.
ولي بايد بگم ، صندلي راحتي خيلي متقاعدکننده اي ساختي ، هوريس.
OpenSubtitles2018.v3 OpenSubtitles2018.v3
dont second guess an operation from an armchair
ديگه درباره يک عمليات وقتي روي. يک صندلي راحتي نشستي قضاوت نکن
TEP TEP
تعداد 189 جمله در 7 میلی‌ثانیه پیدا شد. آنها از منابع مختلف می‌آیند و بررسی نشده‌اند.
نمایش محبوب‌ترین لیست: 1-200, ~1k, ~2k, ~3k, ~4k, ~5k, ~10k, ~20k, ~50k, ~100k, ~200k, ~500k