موضوعات وبسایت : تحقیق
سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

نام دیگر آداب و رسوم

نویسنده : معین | زمان انتشار : 01 اسفند 1399 ساعت 01:39

تحقیق در مورد آداب و رسوم مردم ایران

اداب و رسوم چیست؟

سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

تعریف اداب و رسوم : آداب و رسوم شامل شیوه‌های زندگی ، عادات و رسوم خاص یک ملت ، مردم و یا یک جماعت می‌شود. آداب و رسوم همچنین دارای ابعاد الزام و رضای عمومی شرکت ‌کنندگان در حیات اجتماعی نیز هست.
از دیدگاه جامعه شناسی ، آداب و رسوم رایج را می‌توان چنین تعریف کرد:
۱. مدل‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اساسی و مهم رفتار که افراد به اجبار در یک محیط اجتماعی می‌پذیرند.
۲. مجموع رفتارهائی که به‌ صورت عادت در ‌آمده‌اند و افراد متعلق به‌ یک طبقه به انجام می‌رسانند و جامعه نیز در ترتیب ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌های او ، برای آنان معنائی نهان قائی است. تخطی در رعایت آداب و رسوم رایج ، تقبیح افکار عمومی و در مواردی ، تعقیب افراد را با استناد به قوانین مدنی ، موجب می‌شود.

آداب و رسوم در ایران باستان

تاریخ نگاران یونانی و رومی با اینکه چندان علاقه ای به ایران و ایرانی نداشته و از آنها تحت عنوان بربر یاد می کردند با این حال نمی توانستند منکر سجایای اخلاقی و صفات حمیده ایرانیان باشند. همه جا از گفتار ، کردار و پندار نیک سخن رفته است ، همه جا از بیگانگی ایرانیان از دروغ صحبت می شود.

ایرانیان به اطفال خود از سن پنج سالگی تا بیست سالگی فقط سه چیز می آموختند :سواری و تیر اندازی و راستگوئی . دروغگویی را بدترین عیب می دانستند ، دروغگو به دوزخ یا سرای ناپاکان و دروغ پردازان می رفت و گویا دروغ معانی مختلفی داشته است.پس از آن قرض داری را زشت ترین معایب می دانستند زیرا معتقد بودند که مقروض مجبور است دروغ بگوید.

مغان و آموزگاران به کودکان خود می آموختند که دروغ نگویند ، وام نستانند ، بدکاریو ستمگری روا ندارند ، میهن خود را دوست بدارند ، وفادار و مردم دوست باشند ، می خواره و شکمباره ، گدامنش و هرزه داری و ژولیده و چرکین بار نیایند ، به آنان یاد می دادند که آب دهان در کوچه نیفکنند ، در رودها و آبها ادرار نکنند ، در معابر چیزی نخورند ، به اندازه بخورند و بنوشند و احترام پدر و مادر را نگه دارند و می گفتند ، هرگز هیچ پارسی پدر و مادر خود را نکشته است …

گزنفون ، مورخ و فیلسوف یونانی در کتاب کوروش نامه نوشته: پارسیان اطفال خود را در دادگاهها حاضر می کردند تا محاکمات را گوش کنند و با دادگستری آشنا شوند. می دانیم که ایرانیان به عدالت اهمیت بسیار می دادند و دولتمردان نسبت به قضات بسیار سختگیر و گاهی هم بی رحم بودند ، نوشته اند که کمبوجیه شهریار هخامنشی و نخستین فاتح مصر ، یکی از قضات را که رشوه گرفته بود محکوم به اعدام نمود ، آنگاه فرمان داد تا پوست او را کنده و بر مسند قضاوت بگسترانند.

طبق نوشته هردوت  مورخ یونانی ، ایرانیان روز تولدشان را بیش از هر روز دیگری محترم می داشتند و در این روز بیشتر از سایر روزها غذا طبخ می نمودند . آنها در کوچه و بازار چیز خوردن و پیش روی دیگران جویدن را سخت ناروا می دانستند .

خشونت ها و وحشیگریهای برخی از اقوام بدوی ، که در مواجهه با مردم بیگانه زبان ها بریده اند و چشمها کنده و از سر بیگناهان منارها ساخته و یا از خون بی دست و پایان آسیاها جاری کرده اند ، در ایرانیان نیست و آنچه هم دیده می شود عمدتا منشا غیر ایرانی دارد . بهترین دلیل این مدعا فتح بابل توسط کورش کبیر می باشد که به خدایان و باور و دین مردمان بابل احترام گذاشته و آنها را نابود نکرد.

تفاوت اخلاق با اداب و رسوم

ميان «اخلاق» و «آداب و رسوم » چهار تفاوت اساسي وجود دارد. نخستين فرق اينكه اگر يكي از مجموع آداب و رسوم جامعه‌يي تغيير يافت هيچ مشكلي در آن جامعه پديد نمي‌آيد. مثلا اگر در ميان ما ايرانيان تا ديروز رسم بر آن بود كه به قصد اداي احترام به ديگران كلاه از سر‌برداريم و از امروز اجماع بر آن شود كه به علامت احترام كلاهي كه در دست داريم را بر سر بگذاريم مشكلي پيش نمي‌آيد. يا في‌المثل قرار بگذاريم در تعطيلات نوروز به جاي سيزده به در، پنج به در داشته باشيم، يا به جاي چهارشنبه‌سوري، بر دوشنبه سوري توافق كنيم، باز هم اتفاقي نمي‌افتد. در واقع اگر يكان يكان و فقره به فقره آداب و رسومِ يك جامعه تغيير يابند، به شرطي كه «اجماع» عمومي بر اين عوض شدن وجود داشته باشد، مشكلي پيش نمي‌آيد. اما آيا مي‌توان همين كار را با «اخلاق» صورت داد؟ به فرض بياييم به جاي صداقت، تزوير و ريا بورزيم، به جاي تواضع، تكبر پيشه كنيم، به جاي وفاي به عهد، خلف وعده و پيمان‌شكني كنيم، به جاي آنكه امانتدار‌ باشيم، در امانت خيانت بورزيم، به جاي عادل و منصف بودن، بي‌انصاف باشيم و به فرض، همگان نيز اين تغييرات را بپذيرند، در چنين شرايطي «كيان اجتماع» از ميان خواهد رفت.

چرا كه استقرار احكام اخلاقي، قراردادي نيست. آنچه قراردادي باشد را با قرارداد مي‌توان تغيير داد (مانند آداب و رسوم)، اما آنچه قراردادي نيست (احكام اخلاقي) را با هيچ قراردادي نمي‌توان تعويض كرد. به تعبير ديگر، «اخلاق»، قرارداد بين انسان‌ها نيست بلكه از ذات امور انساني و طبيعت بشري برمي‌خيزد. در واقع قوانين اخلاقي سلسله‌يي از «تكوينيات»اند نه «تشريعيات»؛ سلسله‌يي از امور طبيعي‌اند و نه قراردادي.

نتيجه فرق اول، فرق دومي است كه در بيان آن بايد گفت: اخلاق و آداب و رسوم به زمان، مكان و اوضاع و احوال هيچ بستگي ندارند. يعني اگر يك سلسله قواعد اخلاقي، به واقع اخلاقي باشند- و نه خلط شده با حقوق، آداب و رسوم، دين و مذهب مصلحت انديشي و… – در هر زماني، مكاني و اوضاع و احوالي الزام‌آورند و خواه به آن عمل شود و خواه به آن عمل نشود بر دوش انسانند. البته بايد گفت كه مكان و زمان و اوضاع و احوال، اگرچه احكام اخلاقي را عوض نمي‌كنند اما ممكن است يك حكم اخلاقي را «بلاموضوع» كنند كه بسيار هم رخ مي‌دهد. ديده‌ايد كه گاهي در بازار زير شيشه ميز اين آيه را قرارداده‌اند كه «فضل‌الله مُجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما»، حال اينكه مقتضاي صدق آن بود كه آيه‌يي همچون «أحل‌الله البِيع و حرم الربا» قرار داده شود. چراكه مضمون اولي هرچند صحيح ولي براي تاجر «بلاموضوع» است. چرا كه بازار، مكان مجاهده نيست كه مجاهدان را بر قاعدان ارزشي باشد. در نمونه‌يي ديگر، گاه با از دست رفتن موضوعيت حكمي اخلاقي، كساني بر نسبيت احكام اخلاقي گمان برده‌اند. در حالي كه اگر حكم اخلاقي «راستگو باش» براي فرد گنگ مادرزاد موضوعيت نمي‌يابد نتيجه نمي‌شود كه «راست نبايد گفت». چرا كه راست گفتن و دروغ نگفتن در جايي موضوعيت مي‌يابد كه «گفتني» در كار باشد.

حال آنكه «آداب و رسوم» تابعي از مكان (بين دو كشور كه البته نافي برخي همپوشاني‌ها در جوامع همجوار نيست) و زمان (بين دو مقطع تاريخي) و وضع و حال (بين فقرا و اغنيا) هستند.

فرق سوم اينكه آداب و رسوم به نقش ‌هاي اجتماعي بسيار (نمي‌گويم كاملا) وابسته‌اند، اما «اخلاق» به نقش‌هاي اجتماعي چندان (نمي‌گويم اصلا) وابسته نيست. ما غير از آنكه انسانيم در زندگي نقش‌هايي را بر عهده مي‌گيريم؛ مانند نقش پدري، نقش همسري، نقش دوستي، نقش معلمي، نقش كارمندي، نقش عضو فلان انجمن بودن و… ملاحظه مي‌كنيد كه آداب و رسوم در واقع بيشتر درباره نقش‌ها سخن مي‌گويد، كه في‌المثل پدر با فرزند خود چنين باشد، فرزند با پدر چنان؛ شوهر با همسر خود اين گونه باشد و همسر با شوهر خود آن گونه؛ آداب جنگ يا صلح؛ آداب عزاداري و…

پس مي‌بينيم كه آداب، همواره مضاف‌اليه واقع مي‌شوند. همچون آداب‌المعلمين يا آداب‌المتعلمين.

اما اخلاق به نقش‌هاي اجتماعي چندان وابستگي ندارد. اخلاق سلسله احكامي همگاني است. راست گفتن، تواضع و… از آن همه است فارغ از نقش‌هايي كه در اجتماع برعهده دارند.

و سرانجام فرق چهارم اينكه به فرض اگر كسي موفق به تغيير آداب و رسوم شد، مي‌تواند انواع جديد را به فرزندان خود بياموزد و آنان اولا هيچ مقاومتي در برابر «يادگيري» اين آداب و رسوم و ثانيا «رعايت» آنها در مقام عمل نشان نخواهند داد. مثلا آموختن اين رسم نو به نوادگان كه به جاي سيزدهمين روز فروردين در يازدهمين روز آن به دامان طبيعت بروند. كما اينكه آداب و رسوم دائما در حال تبدل و تغييرند و نسل‌هاي جديد نيز پذيراي آن هستند. اما اگر روزي تصميم گرفتيم كه به جاي راست گفتن، دروغ بگوييم و آن را به نوادگان خود نيز بياموزيم، مشاهده مي‌كنيد كه آنان از خود مقاومت رواني-عاطفي نشان داده و قادر به پذيرش آن نخواهند بود.

مي‌بينيد كه هرچه با جديت بخواهيد اخلاقيات را با حربه «وضع» و «مواضعه» و «قرارداد» عوض كنيد و سپس به نوادگان خود بياموزيد، نسل بعد با آنكه خبر از هيچ چيز ندارد و تازه پا به اين دنيا نهاده است اما مقاومت نشان مي‌دهد. به بيان ديگر، در صورت عوض شدن اخلاقيات، «سلامت رواني» افراد بر هم مي‌خورد اما تغيير آداب و رسوم، تعريضي به روح و روان آدميان ندارند. به تعبير دارويني، اين اخلاقيات براي تكامل ما ضرورت دارد و اقدام به تغيير آن، گويي مقاومت در برابر تكامل زيستي آدمي باشد و از اين رو نسل‌هاي بعدي چنين مقاومتي را برنمي‌تابند.

پس از ذكر سه تفاوت به ذكر اين نكته مي‌پردازم و بحث خود را به پايان مي‌برم كه اگر حكم برآمده از يك «آداب و رسوم» با حكم برآمده از «اخلاق» در تعارض افتاد چه بايد كرد؟ مثلا در باب رسمي در ميان بني‌اسراييل كه در مواقع خاصي فرزند خود را به پاي يهوه قرباني مي‌كردند. چنان كه پيش‌تر هم اشاره شد، در صورت تعارض «اخلاق» و «آداب و رسوم» در جميع موارد، بدون استثنا، حكم «اخلاق» را بايد بر حكم «آداب و رسوم» غلبه داد. به طور كلي در ميان اين منابع هنجارگذار شش‌گانه كه شرح آن رفت، «اخلاق» بر ساير موارد رجحان دارد و در صورت تعارض با هريك از پنج منبع ديگر بايد حكم آن را غلبه داد.

قرآن و آداب و رسوم ايرانيان

با ظهوراسلام و ورود قرآن کريم در جامعه ي ايراني و حضور آن در زندگي مردم، بسياري از رسم ها و آداب ايراني، رنگ و بوي قرآني به خود گرفتند. قرآن کريم، تأثيرات شگرفي را در اين وادي از خود بر جاي گذاشته است. اين کتاب آسماني، بسياري از آداب و رسوم آن جامعه را به صورت بنيادي، تغيير داده و برخي از سنت ها را تعديل کرده است.
تأثير قرآن بر فرهنگ عامه ي ايران را مي توان در زمينه هاي متفاوتي چون آيين ها، سنت ها، معاشرت ها، داد و ستدها، مثل ها و متل ها، دعاها و نفرين ها و سوگندها و… جستجو و بررسي کرد.
هر چند که بر شمردن آداب و رسوم ايراني ـ قرآني، در اين نوشته ي کوتاه، ممکن نيست، و ليکن:
آب دريا را اگر نتوان کشيد
هم به قدر تشنگي بايد چشيد.
پس اينک چند نمونه از آداب و رسوم ايراني را که قرآن کريم در آن جلوه گري مي کند، به تماشا مي نشينيم:

يک. ضرب المثل هاي قرآني

مثل هاي قرآني، مثل هايي است که مانند بسياري از گونه هاي کلامي ديگر در ادبيات فارسي و فرهنگ شفاهي مردم، تحت تأثير فرهنگ و آموزه هاي قرآن کريم، قرار گرفته است. به مثل هايي مثل قرآني گفته مي شود که رايحه اي از قرآن کريم در آن استشمام شود و به گونه اي، اشاره به يکي از نام ها، سوره ها و آيه هاي قرآن داشته يا بخشي از متن يا ترجمه يا محتواي آيات، در آن ظهور داشته باشد.
در اين جا، بخش کوچکي از امثال فارسي اي را که تأثير پذيرفته از قرآن کريم اند، تقديم مي داريم:
1 ـ اول بسم الله و غلط: مثلي است بر گرفته از اين که کسي در ابتداي قرائت قرآن و در جمله ي بسم الله الرحمن الرحيم، دچار اشتباه شود و آن را غلط تلفظ کند. اين مثل، براي کسي به کار مي رود که در ابتداي کاري، دچار اشتباه و خطا شود.
2 ـ جا به جاک نعبد جا به جاک نستعين: مثلي است به مفهوم اين که هر سخن جايي و هر نکته مقامي دارد و گاه به معناي اين که گاهي اين و گاهي آن و هر کاري جاي خود را دارد، استعمال مي شود. اصل اين مثل، از آن جاست که از دانشمندي ظريف ـ به مزاح ـ پرسيدند: سبب چيست که لفظ « اياک » در آيه « اياک نعبد و اياک نستعين » تکرار شده است، در صورتي که به رعايت ايجاز و اختصار، ممکن بود گفته شود: « اياک نعبد و نستعين ». دانشمند، جواب داد: « براي اين که اگر اياک تکرار نشده بود، معني اش اين بود که عبادت و استعانت، هميشه باهم باشد، در صورتي که بعضي جاها خدا را عبادت مي کنيم و بعضي اوقات از خدا استعانت مي جوييم که به عبادت اشتغال نداريم » و آن گاه بر سبيل ظرافت گفت: « اياک نعبد و اياک نستعين، يعني جا به جاک نعبد و جا به جاک نستعين ».
3 ـ يک قلش هم بگيرد، بس است: مثلي است که با استفاده از سوره هاي چهار قل (کافرون، اخلاص، فلق، ناس) ساخته شده است. منشأ مثل، حکايتي است که شخص، بنا بر معمول، براي رفع چشم زخم و شر حسودان و… چهار قل مي خواند. گفتند: تا کي چهار قل مي خواني؟ به نظر نمي آيد که چهار قلت اثر کند. گفت: يک قلش هم بگيرد، کافي است !
معناي مثل، اين است که اگر يک تدبير از تدابير هم پيش برود و مؤثر افتد، کافي است.
4 ـ قرآن خدا غلط بشود، کار او غلط نمي شود: مثلي است، برداشته از اين که امکان وجود غلط و نادرستي در قرآن کريم وجود ندارد. گوينده ي مثل، با اين فرض مي گويد بر فرض اگر در قرآن خدا هم غلط وجود داشته باشد، در کار فلاني، غلط وجود ندارد و اين جمله را دليل بر صحت اقوال او قرار مي دهند. معناي مثل، اين است که شخص، بر اين کار مواظبت دارد و احتمال اين که در اين کار خطا کند، بسيار کم است.
5 ـ لا تقربوا الصلوه را مي شنود و انتم سکاري را نمي شنوند:
مثلي است برگرفته از آيه ي43 سوره ي نساء، به اين معنا که هنگام مستي، نماز نگزاريد. اين مثل، با تغيير ضماير در حالات مختلف به کار مي رود و مراد مثل، اين است که از مطلبي، تنها به بخش مفيد به حال يا منظور خود بچسبند و به نکات و توضيحات ديگر آن توجه نکنند و نيز به معناي ناشنيده گرفتن جمله ي دوم و سند گرفتن از جمله ي اول است.

دو. کنايه هاي قرآني

کنايه هاي قرآني، ترکيب هايي هستند که در ساختار اصلي تشکيل دهنده ي آنها، اشاره ي کلمه، ترکيب متن يا ترجمه اي از سوره ها و آيه هاي قرآن کريم پديدار باشد. اين کاربرد، ممکن است در متون نظم و نثر يا در محاورات روزمره، صورت پذيرد. چند نمونه از اين کنايه ها چنين است:
1ـ آيه از آسمان نازل شدن: کنايه از لزوم قطعي انجام يافتن امري است، به حدي که پنداري در تأکيد انجام دادن آن، آيه اي نازل شده است و در مواردي، به معناي سخت مصرانه پاي فشردن و نسبت به امري نه چندان لازم، به شدت اصرار ورزيدن و براي انجام دادن آن، پايمردي نمودن است، مانند « مگر آيه از آسمان نازل شده که حتماً مي خواهي بروي » و « انگار آيه نازل شده که حتماً همين خانه را بخريم ». چنان که از شواهد مثال بر مي آيد، اصطلاح، معمولاً به صورت منفي مي آيد يا به صورت مثبت و در معناي منفي.
2 ـ پيراهن يوسف آوردن: کنايه اي برگرفته از داستان آوردن پيراهن يوسف براي پدرش يعقوب است که موجب بازيافتن روشنايي چشم نابيناي او شد و کنايه از انجام دادن کاري فوق العاده و ارجمند و سزاوار آفرين و مرحباي بسيار است. البته گاهي عبارت را در مفهوم مخالف مي آورند و در مورد کسي مي گويند که کار مختصري انجام داده و ناز و منت بسيار دارد.
3 ـ فاتحه ي کسي (يا چيزي) را خواندن: به معناي از کسي يا چيزي، صرف نظر کردن است. در محاورات عاميانه، در صورتي به کار مي رود که بخواهند مفهوم چيزي را نابود شده، از دست رفته و به اتمام رسيده بدانند که تعبيرات « فاتحه اش را خواندند » و « بايد فاتحه اش را خواند » را به کار مي برند.
4 ـ بضاعت مزجات آوردن: بضاعت، به معناي سرمايه و مال است و بضاعت مزجات، به معناي مالي اندک و سرمايه ي کم است. بضاعت مزجات آوردن، کنايه از آوردن يا داشتن سرمايه و توشه اي اندک در برابر مالي فراوان يا عظمتي بسيار است. اين کنايه، برداشته شده از آيه ي88 سوره يوسف است که به عزيز مصر مي گويند که ما به نزد تو بضاعت مزجات آورديم.
5 ـ کوس لمن الملک زدن: کوس در اين کنايه، همان نگاره و طبل بزرگ است که در هنگام هزيمت سپاه يا اعلان خبر مهم، نواخته مي شود و کوس لمن الملک زدن، به معناي خود را داراي قدرت و نيروي عظيم ديدن و کنايه از ادعاي مالکيت و تسلط مطلق کردن است. اين کنايه، بر گرفته از آيه ي شانزده سوره ي غافر است که خداوند در آن، نداي لمن الملک، سر داده است. هر گاه شخصي، بي دليل، خود را داراي قدرت و سلطنت فراوان معرفي کند، مي گويند فلاني کوس لمن الملک مي زند.

سه. قرآن و عيد نوروز

با تأييد پيشوايان ديني، نوروز ايراني، به رسمي ايراني ـ اسلامي تبديل شد. سنت هاي نيک گذشته با آموزه هاي ديني، قرين گشت و آموزه هاي نو، به زيبايي و غناي بيشتر آن ياري رساند.
يکي از سنت هاي نيکو که در گذشته و امروز، در اقوام مختلف ايراني مرسوم بوده و هست، حضور قرآن کريم در آيين هاي نوروزي است و اينک چند نمونه از اين دست:
1 ـ قرآن سفره ي هفت سين: يکي از جلوه هاي زيباي حضور قرآن در آيين هاي نوروزي، گذاشتن قرآن، روي سفره ي هفت سين است. در اين رسم که مي توان گفت: کم ترين گونه ي ارتباط با قرآن در اين ايام است. قرآن را روي سفره ي هفت سين ويژه ي تحويل سال نو قرار مي دهند. البته لازم به گفتن است که روي سفره ي هفت سين، فقط چيزهايي مانند سيب، سمنو، سنجد و… را که حرف سين در ابتداي آن است، نمي گذارند ؛ بلکه از چيزهاي ديگري که از آن، اميد رحمت و برکت دارند نيز استفاده مي کنند. در « فرهنگ عاميانه ي » هدايت آمده است: « چيزهايي که در سفره ي هفت سين مي گذارند، از اين قرار است: قرآن، نان، آب و… ».
2 ـ قرائت قرآن در هنگام تحويل سال: عده اي از متدينان، در دقايق پاياني سال و پيش از آغاز سال جديد، قرآن کريم را در دست مي گيرند و در کنار سفره ي هفت سين، آياتي از قرآن را تلاوت مي کنند. از اين طريق، پايان سال و هنگام تحويل سال و دقايق نخستين سال جديد را با قرآن و در کنار قرآن هستند و سال نو را با قرائت قرآن آغاز مي کنند و از اين راه، براي زندگي خود، برکت و معنويت را فراهم مي آورند.
3 ـ ورود به منزل با قرآن: رسمي است که در آغازين لحظه هاي ورود به سال جديد خورشيدي، انجام مي شود. در اين رسم و اعتقاد ديرين ـ که در برخي از مناطق ايران رايج است ـ ورود نخستين فرد به فضاي خانه، در اولين روز سال و پس از تحويل سال را بسيار با اهميت مي دانند و آن را مدار برکت و خوش آمد در طول سال مي دانند. در اين رسم، ازفردي از اعضاي خانواده يا شخص ديگري که خوش قدم، پاک و درستکار است، خواسته مي شود تا نخستين وارد شونده به فضاي خانه باشد. پس از انتخاب و قرار قبلي، اين فرد، با يک جلد قرآن، براي رحمت و برکت، سبزه، به نشانه ي بهار و سرسبزي و طراوت، آب، به نيت روشنايي و پاکي و آينه، براي راست نمايي و زلالي، در حالي که با پاي راست وارد خانه مي شود، جمله بسم الله الرحمن الرحيم را بر زبان مي آورد و مقداري آب بر جاي پاي خود يا چهار گوشه ي اتاق يا حيات مي ريزد.
4 ـ پول عيدي لاي قرآن: در روز عيد، جنب و جوش و شادي بچه ها، از بقيه بيشتر است و يکي از دلايل آن هم عيدي گرفتن از بزرگ ترهاست. در ايام عيد نوروز، بزرگ ترهاي فاميل، به کوچک ترها عيدي مي دهند. اين عيدي که معمولا اسکناس هاي نو است، شور و شادي بيشتري را براي آنها ايجاد مي کند.
بعضي از بزرگ ترهاي متدين، اين پول ها را لاي قرآن خود مي گذارند و هنگام عيدي دادن، قرآن را گشوده و پول را از لاي قرآن بيرون مي آورند و به بچه ها مي دهند.اين کار براي آموزش ايجاد ارتباط بهتر و بيشتر با قرآن کريم است و از اين راه براي پول هاي عيدي، تبرکجويي مي کنند.

چهار. قرآن در مراسم ازدواج

يکي از جلوه هاي حضور قرآن در جامعه ي ايراني، استفاده از قرآن در آيين هاي ازدواج است. ايرانيان، در مراسم ازدواج نيز سعي دارند تا ضمن اعلام بناي بنيان خانواده، بر آموزش هاي قرآني، قرآن شريف را در مراسم ها ي مختلف عقد و عروسي خود حضور دهند. در اين جلوه ي ارزشمند قرآن، پايبندي خود را به قرآن و آموزه هاي آن در شادترين لحظات زندگي نشان مي دهند و تصميم خود را براي پيروي از قرآن کريم در طول زندگي خود، استوار مي سازند. ارتباط با قرآن کريم در مراسم ازدواج، به چند گونه است که تعدادي از آنها را بر مي شمريم:
1 ـ قرآن سر سفره ي عقد: هنگامي که سفره ي عقد ازدواجي چيده مي شود، همه ي بستگان با آرزوي خوش بختي عروس و داماد، سعي مي کنند به هر چه با شکوه تر شدن اين مراسم کمک کنند و در اين راه، از جمع کردن اسباب شادي، مهم، بکرت و… بر سر سفره ي عقد، از هيچ تلاشي فروگذار نمي کنند. آب، آيينه، نان و سبزي، شيريني، عسل و… از لوازم سفره ي عقد است ؛ اما آنچه اين سفره را رنگين و نوراني مي کند، حضور قرآن کريم است که در سفره ي عقد، به عنوان يکي از عوامل برکتجويي از زندگي عروس و داماد، گذاشته مي شود. خانواده هاي ايراني، قرآن سفره ي عقد را از زيباترين و بهترين قرآن ها انتخاب مي کنند و آن را در سفره ي عقد قرار مي دهند.
2 ـ قرائت قرآن، هنگام اجراي خطبه ي عقد: هنگامي که عروس و داماد، براي اجراي خطبه ي عقد بر سر سفره ي عقد مي نشينند، با دلي پر از زيباترين آرزوها و در پي رسيدن به سعادت، از هر عاملي که آنها را در رسيدن به هدفشان ياري مي رساند، مدد مي جويند.
زوج هاي با ايمان و ديندار نيز از همان آغازين لحظه هاي پيمان ازدواج، با خويش و با يکديگر عهد مي بندند تا پيرو قرآن باشند و آموزش هاي قرآن را در زندگي خود به کار گيرند. اين تصميم را با نگريستن به متن قرآن کريم و قرائت آن در لحظات اجراي خطبه ي عقد و آغازين لحظه هاي زندگي مشترک، نشان مي دهند.
3 ـ قرآن همراه جهيزيه ي عروس: در بسياري از مناطق ايران و در بين اقوام مختلف، مرسوم است که خانواده ي عروس، لوازم ابتدايي و مورد نياز آغاز زندگي مشترک را ـ کم باشد يا زياد ـ به عروس و داماد اهدا مي کنند. اين لوازم ـ که جهيزيه يا جهاز نام دارد ـ معمولاً لوازمي است که مورد احتياج آنهاست. هنگامي که خانواده ي عروس، در ضمن مراسم هاي خاص هر منطقه، جهيزيه را روانه ي خانه ي داماد مي کنند، پيشاپيش همه ي وسايل، يک جلد قرآن را به عنوان نخستين و اساسي ترين مورد نياز زوج جوان، به خانه ي آنها مي فرستند. ايشان با اين کار، نشان مي دهند که پيشاپيش همه ي کارهاي ما و اصلي ترين عنصر خوش بختي، قرآن است و بايد در زندگي، به آن عمل کرد تا خوش بختي به دست آيد.
4 ـ قرآن همراه عروس: زماني که خانواده ي داماد براي بردن عروس، به خانه ي آنها مي آيند و عروس، آماده ي رفتن به خانه ي شوهر مي شود، با فاميل و خانواده، به ويژه پدر و مادر خود خداحافظي مي کند. در برخي مناطق ايران، مرسوم بوده و هست که هنگام خداحافظي، پدر عروس، بخشي از قرآن يا مجلدي کوچک از قرآن را در پارچه اي سفيد مي پيچد و به کمر يا بازوي عروس مي بندد و بدين وسيله، عروس را در پناه قرآن قرار مي دهد.
5 ـ رد شدن عروس و داماد از زير قرآن: هنگامي که عروس، از خانه ي پدر به خانه ي شوهر راهي مي شود ـ مانند هر سفري ـ عروس و داماد را از زير قرآن رد مي کنند. اين کار را معمولاً پدر عروس انجام مي دهد. عروس و داماد نيز با بوسيدن قرآن، از زير آن رد مي شوند تا در پناه و امان قرآن، زندگي امن و آسوده اي را براي يکديگر بسازند. در اين رسم ـ که گاهي، از زير آينه و قرآن رد شدن، نام دارد ـ عروس و داماد، از زير قرآن رد مي شوند و بر مي گردند و قرآن را مي بوسند و دوباره، از زير آن رد مي شوند.
6 ـ قرآن مهريه ي عروس: يکي از چيزهايي که در مهريه ي دختران ايراني، به عنوان يک مورد جدايي ناپذير حضور دارد، قرار دادن يک جلد کلام الله مجيد، به عنوان مهريه است. در حقيقت، زوج ايراني، با قرار دادن يک جلد قرآن به عنوان مهريه، آن را مهر خوش بختي خود قرار مي دهند.

پنج. نامگذاري قرآني

نامگذاري قرآني فرزندان، به دو شيوه ي کلي از قرآن کريم انجام مي شود. در روش نخست، با مطالعه در آيات قرآني، نام يا کلمه اي از آيات الهي، به عنوان نام انتخاب مي شود و در روش دوم، با تفأل و انتخاب جايي از قرآن به صورت اتفاقي و قرعه اي و باز کردن صفحه ي باز شده، نامي از آن صفحه برگزيده مي شود. نام هاي قرآني، به چند گروه تقسيم مي گردند:
1 ـ نامها و لقب هاي شخصيت ها: نام بيش از بيست پيامبر الهي، در قرآن آمده که جزو بهترين نام هاست ؛ زيرا نامگذار آنها خداوند بوده است. در سخنان پيشوايان معصوم (عليه السلام)، به نامگذاري به نام هاي انبيا، سفارش شده است.
از نام ها و لقب هاي پيامبران که در قرآن آمده، مي توان اين نام ها را برشمرد: آدم، ابراهيم، نوح، موسي، عيسي، محمد، هود، يوسف، يونس، داود، الياس، سليمان، خليل، روح الله، رسول، مسيح، ياسين و…
نام شخصيت هاي ديگري که در قرآن به گونه اي نقش آفرين بوده و در جرياني از جريانات قرآني، شرکت جسته اند، بخش ديگري از نام هاي قرآني است که خانواده ها براي فرزندان خود بر مي گزينند. مانند: مريم، هارون، لقمان، جبرئيل و…
2 ـ نام ها و صفات خداوند: در قرآن کريم، نام ها و صفات زيادي از خداوند آمده که بسياري از آنها قابل استفاده براي نامگذاري است. اين نام ها که بهترين نام هاست، گاه به همان صورت که در قرآن آمده، براي فرزندان به کار برده مي شود، مانند: حميد، مجيد، مبين، معين، علي، عزيز، قدير، غفار.
بخشي از نام هاي الهي در قرآن نيز با ترکيبي از کلمه ي « عبد » به اضافه ي آن نام به عنوان نام افراد انتخاب مي گردد. اين گونه نام ها ـ که نشانه ي عبوديت و بندگي است ـ در حقيقت، نشاندار کردن زندگي به نشان بندگي است. از ترکيب عبد با بسياري از نام هاي زيباي خداوند در قرآن، نام هاي عبوديت به دست مي آيد که از جمله ي آنهاست: عبدالله، عبدالرحيم، عبدالرحمان، عبدالحميد، عبدالأعلي، عبدالحکيم و…
3 ـ کلمات مقدس قرآني: نام هاي ديگري از کلمات نوراني و زيباي متن آيات قرآني يا نام سوره ها برگزيده مي شوند که مي توان آنها را به چند دسته تقسيم کرد:
الف: نام هايي که به همان شکل ساختاري و درستي که در قرآن آمده، به کار مي روند، مانند: هدي، بشري، رضوان، مصباح، آيت، برهان و…
ب) نام هايي که به شکل موجود در قرآن، بدون توجه به شکل صرفي يا اعرابي آن به کار مي رود، مانند: مبينا، مسيحا، طهورا.
ج) نام هايي که شکلي از آنها در قرآن آمده و با تغييري به عنوان نام استفاده مي شود، مثل: عاکف، اشراق.

شش. سوگندهاي قرآني

يکي از مسايلي که در زندگي رخ مي دهد، قبولاندن انديشه، اثبات ادعا، گرفتن حق، دفاع از ستم ديده و رساندن حق به حقدار و… است. برا ي دستيابي به اين مهم، راه حل هايي چند وجود دارد. مدعيان حق، گاه با دليل و برهان وگاه با آوردن شاهد و… ديدگاه خود را به اثبات مي رسانند. يکي از اين راه حل ها، قسم خوردن يا سوگند ياد کردن است. موارد سوگند و اموري که به آن سوگند ياد مي شود، بسيارند. يکي از مواردي که به آن سوگند ياد مي شود، قرآن کريم است. خداوند، خود در قرآن کريم، پنج بار به قرآن، سوگند ياد کرده و از اين راه، عظمت قرآن را به پيروانش نمايانده است. در فرهنگ عاميانه ي مردم ايران، قسم به قرآن، گاهي با الفاظ قسم به اضافه ي نام کتاب شريف الهي و يا صفاتي از آن بيان مي شود و گاه با کارهايي که نشانگر قسم خوردن است و به اصطلاح، سوگند عملي است، انجام مي شود. چند نمونه از سوگندهاي قرآني مرسوم چنين است:
1 ـ به قرآن: از رايج ترين قسم هايي است که در همه ي مناطق ايران استفاده مي شود و به معناي « به قرآن قسم مي خورم » است. گاهي صفتي از صفات قرآن، مانند: مجيد، کريم، عزيز و… نيز به آن اضافه مي شود.
2 ـ به سي جزءکلام الله: سوگندي است که در آن، به تعداد جزءهاي قرآن، اشاره شده است و براي تأکيد بيشتر در قسم است. گاهي با شدت بيشتر و هماره با قسم هاي جلاله و به صورت « و الله بالله به سي جزء کلام الله » به کار مي رود.
3 ـ به قرآني که در سينه ي محمد است: نوعي قسم، همراه با اشاره به جايگاه تحمل وحي ـ که سينه ي مبارک پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ـ است. گويا با همراه کردن نام پيامبر (صلي الله عليه و آله) و اشاره به جايگاه حمل قرآن، تأکيد بيشتري براي قسم، اراده مي شود.
4 ـ به آيه هاي قرآن: قسم خورنده، با اشاره به آيه هاي قرآن و فراواني آن، مي خواهد شدت بيشتري به قسم خود بدهد. در عبارتي ديگر که نزديک به اين قسم است، شخص، با سوگند به آيه آيه ي قرآن، نوعي تکثير در تعداد قسم ها ايجاد مي کند و تأکيد بيشتري براي آن فراهم مي سازد.
5 ـ به روح قرآن: در اين جا به روح و جان مايه ي حقيقي يا به عبارتي، به محتواي قرآن، قسم ياد مي شود. گويا در اين گونه قسم، شخص مي خواهد بگويد که من با ظاهر قرآن ـ که کتابي مشتمل بر کاغذ و جوهر است ـ قسم نمي خورم ؛ بلکه به روح و محتواي قرآن قسم مي خورم.
با مطالعه در عباراتي که در فرهنگ عامه متدوال است، مي توان سوگند واره هايي را يافت که هر چند نامي از قسم در آن يافت نمي شود، ولي در حقيقت، نوعي توسل به قرآن، جهت اثبات ادعا و گرفتن حق است. چند نمونه از اين دست را پيش رو قرار مي دهيم:
1 ـ دست روي قرآن گذاشتن: در برخي اختلاف ها و دعواها، وقتي کسي بخواهد به صحت سخن، ادعا يا قرار شخصي اطمينان حاصل کند، از او مي خواهد که دست روي قرآن بگذارد و سخن خود را بيان کند و گاه اگر مورد ادعا چيزي، سندي، يا مبلغي پول باشد، گفته مي شود که آن را روي قرآن بگذارند تا طرف مدعي، آن را از روي قرآن بردارد.
2 ـ قرآن را شستن: شستن قرآن، عملي است که هرگز توسط مدعي انجام نمي شود ؛ ولي گوينده ي اين عبارت، انجام دادن اين عمل را ضمان سخن يا عمل خود قرار مي دهد. بدين صورت که « قرآن را شسته ام، اگر اين کار را انجام ندهم ».
3 ـ دوپايي روي قرآن رفتن: کنايه از قسم خوردن و سخن مؤکد است. دوپايي روي قرآن رفتن، عملي است که البته هيچ مؤمني به آن تن نمي دهد ؛ اما ادعاي آن را ضمان سخن و عمل مورد ادعا قرار مي دهند. بدين گونه که مي گويند: دوپايي روي قرآن رفته باشم اگر دروغ بگويم.

چرا پشت سر مسافر آب بر زمین می ریزند؟

هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان انجام وظیفه می‌کرد. هرمزان که یکی از فرمانداران جنگ قادسیّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر و زمانی که هرمزان در نتیجه خیانت یک نفر با وضعی ناامید کننده روبرو شد، نخست در قلعه‌ای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری، فرمانده تازیها آگاهی داد که هر گاه او را امان دهد، خود را تسلیم وی خواهد کرد. ابوموسی اشعری نیز موافقت کرد از کشتن او بگذرد و وی را به مدینه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خلیفه درباره او تصمیم بگیرد. با این وجود، ابوموسی اشعری دستور داد، تمام ۹۰۰ نفر سربازان هرمزان را که در آن قلعه اسیر شده بودند، گردن بزنند.

پس از اینکه تازیها هرمزان را وارد مدینه کردند، … لباس رسمی هرمزان را که ردائی از دیبای زربفت بود که تازیها تا آن زمان به چشم ندیده بودند، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را که «آذین» نام داشت بر سرش گذاشتند و ویرا به مسجدی که عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تکلیف هرمزان را تعیین سازد. عمر در گوشه‌ای از مسجد خفته و تازیانه‌ای زیر سر خود گذاشته بود. هرمزان، پس از ورود به مسجد، نگاهی به اطراف انداخت و پرسش کرد: «پس امیرالمؤمنین کجاست؟» تازیهای نگهبان به عمر اشاره‌ای کردند و پاسخ دادند: «مگر نمی‌بینی، آن امیرالمؤمنین است.»

… سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست کمی با هرمزان گفتگو کرد و سپس فرمان داد، او را بکشند.

هرمزان درخواست کرد، پیش از کشته شدن به او کمی آب آشامیدنی بدهند. عمر با درخواست هرمزان موافقت کرد و هنگامی که ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشامیدن آب درنگ کرد. عمر سبب این کار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بیم دارم، در هنگام نوشیدن آب، مرا بکشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، کشته نخواهد شد. پس از اینکه هرمزان از عمر این قول را گرفت، آب را بر زمین ریخت. عمر نیز ناچار به قول خود وفا کرد و از کشتن او درگذشت. این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند.

اداب و رسوم شب یلدا

یلدا و مراسمی که در نخستین شب زمستان و بلندترین شب سال برگزار می شود مربوط می شود به ایزد مهر. سابقه ی شب یلدا یا چنان که امروزه اصطلاحا نامی است شب چله چندین هزار سال در ایران سابقه داشته و نخستین شب زمستان بوده که مصادف با زایش خورشید یا جشن زادروز مهر، خورشید شکست نا پذیر است .

نیاکان ما روشنی ، روز،تابش خورشید و اعتدال هوا را مظاهر نیک و ایزدی و تاریکی ، شب وسرما را نیز اعمال اهریمنی می پنداشتند. آنان مشاهده می کردند که برخی فصول روز ها بسیار بلند می شود و به همان نسبت بلندی ا زروشنی ونور خورشید استفاده می کردند در حالی که برخی اوقات روز ها را کوتاه می دیدند.کم کم ابن اعتقاد بر ایشان پیدا شد که نور و روشنی و ظلمت و تاریکی مرتب در نبرد و کشمکش هستند گاه خورشید و فروغ چیره شده و ساعات بیش تری در پرتو خود مردم را نیرومند نگاه می دارد و گاه مقهور تاریکی واقع شده و ساعات کم تری در آسمان خواهد بود.

گذشتگان ما دریافتند که کوتاه ترین روزها آخرین روزپاییز یعنی روز سی ام آذر و بلندترین شب شب اول زمستان یعنی نخستین شب دی ماه است.اما از آغاز دی روزها به تدریج بلندتر و شب ها کوتاه تر می شود خورشید هر روز بیش تر در آسمان می ماند و نور و گرمی نثار می سازد به همین جهت آن شب را یلدا نامیدند یعنی زایش خوشید شکست ناپذیر .این شب را آغاز سال قرار داده بودند درست برابر با انقلاب زمستانی و آغاز زمستان .

در برهان قاطع در رابطه با واژه ی یلدا چنین آمده : یلدا شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شب هاست در تمام سال و در آن شب یا نزدیک به آن شب آفتاب به برج جدی تحویل می کند و گویند آن شب به غایت شوم و نامبارک می باشد و برخی گفته اند شب یلدا یازدهم جدی است.

یلدا تشکیل شده از چله ی بزرگ و چله ی کوچک.چله ی بزرگ از آغاز دی ماه است تا دهم بهمن که چهل روز تمام ادامه می یابد. چله ی کوچک از دهم بهمن ماه است تا بیستم اسپند و از آن جهت چله ی کوچک گویند که از شدت سرما کاسته می شود.

یلدا برابر است با شب نخست جدی و شب هفتم دی ماه جلالی و شب بیست ویکم دسامبر.

شب یلدا،چون طولانی ترین شب سال است ،نزد ایرانیان نحس شمرده می شود.جهت رفع این نحوست،آتش می افروختند،گرد هم جمع می شدند،خوان ویژه می گستردند و هرآنچه میوه ی تازه ی فصل ومیوه های خشک داشتند،در سفره می نهادند.این سفره جنبه ی دینی داشت و مقدس بود.از ایزد خورشید و روشنایی، برکت می طلبیدند تا زمستان را به خوبی و خوشی به سر آورند. میوه های تازه و خشک و چیزهای دیگر در سفره،تمثیلی از آن بود که بهار و تابستانی پربرکت در پیش داشته باشند. تمام شب را با بیدار ماندن و روشن کردن آتش در کنار یکدیگر می گذراندند تا به خورشید یاری دهند که دوباره متولد شود و اهریمن فرصت دژخویی و تباهی نیابد.

ولی آغاز دی ماه جشن بزرگ دیگری نیز بود .در ایران باستان بر هر روز نامی گذاشته بودند که برخی از این نام ها با نام ماه های سال مشابه بودند.هرگاه این روز ها در ماه هم نام خود قرار می گرفتند به مناسبت تقارن نام روز و ماه جشن به نام آن روز می گرفتند. دَذْوَ در اوستا به معنی آفریدگار وخداوند ودَدْوَ در پهلوی نیز شکل تغییر یافته ی همین واژه است.ماه دی(ددوی پهلوی)نیز نخستین روزش به نام اورمزد(آفریدگار)نامزد است که در روزگار گذشته این روز را خورروز یعنی روز خورشید نیز می گفتندو بعدا به خرم روز موسوم گشت که جشنی از جشن های ایران باستان بود.این ها همه دلالت بر تقدس و بزرگی این روز دارد که روز زادروز خورشیدشکست ناپذیر است.

ابوریحان در آثارالباقیه می گوید: دی ماه و آن را خور ماه نیز می گویند.نخستین روز آن خرم روز (=خُرَه روز) است واین روز و این ماه هر دو به نام خدای بزرگ است…

این روز نزد ایرانیان به ویژه مهرآیین ها بسی گرامی بود وبزرگ ترین جشن یعنی جشن تولد مهریاخورشید به شمار می رفت که آغاز سال محسوب می شد.

خورشید ،مهر یا میترا، همان مسیح و نجات بخش جهان از تسلط اهریمن و ادبار وی بود.هنگامی که آیین مهر از ایران در جهان متمدن کهن منتشر شد، در روم و بسیاری از کشورهای اروپایی ۲۱ دسامبر را که برابربا شب آغاز دی ماه بود به عنوان روز تولد مهر جشن می گرفتند.اما در سده ی چهارم میلادی بر اثر اشتباهاتی که در کبیسه روی داد ، تولد مهر نجات بخش یا مسیحای منجی ۲۵ دسامبر واقع شد و از آن پس تثبیت شد.تا آن زمان تولد عیسای مسیح درششم ژانویه جشن گرفته می شد.اما دین اغلب رومیان و اغلب کشورهای اروپا،آیین مهر و میترا بود.به همین دلیل این جشن زادروز به ۲۵ دسامبر بازگشت.

درباره ی یلدا می توان گفت که یک واژه ی سریانی (بین النهرینی=تلفیقی از عربی، پارسی و ترکی) است به معنی زایش.رومی ها خود واژه ی ناتالیس را به معنی زایش و تولد داشتند.مسیحیان سریانی واژه ی یلدا را با خود به ایران آوردندواز آن زمان زمان تا کنون در ایران ماندگار شده است.البته فقط تولد میترا و هنگام زمانی آن نبود که در مسیحیت وارد شد،بلکه در واقع امروزه همه ی مسیحیان جهان،که شب تولد مسیح را جشن می گیرند وتا بامداد بلندترین شب سال را بیدار مانده و با خوردن و نوشیدن به شادی می گذراندند،همان تولد میترا،مسیحای نجات بخش ، سوشیانت را جشن می گیرند و اغلب مراسم و مناسک و آدابشان مقتبس از آیین مهر است.

اداب و رسوم چهارشنبه سوری

چهارشنبه‌سوري، تركيبي است از «چهارشنبه» كه پنجمين روز هفته است و «سوري» كه براي زبان‌شناسان مفهوم فراواني دارد و بيشتر آن را به معناي جشن و سرور مي‌دانند. اين جشن پيش درآمدي براي جشن نوروز است كه ريشه در باورهاي بسيار كهن آريايي‌هاي كوچ كرده به ايران زمين دارد.

نخستين چهارشنبه‌سوري در زمان منصور بن نوح ساماني و در ماه شوال سال 350 هجري قمري در محله مرليان بخارات برگزار شد و از آن پس همچنان ادامه يافت.

يك اعتقاد درباره جشن چهارشنبه‌سوري اين است كه مختار ثقفي قرار گذاشته بود كه روز پنجشنبه آخر صفر انقلابش را شروع كند؛ اما چون دشمنانش از اين موضوع باخبر شدند، شروع قيام را يك روز جلو انداخت و براي آگاهي هوادارانش دستور داد كه سه‌شنبه شب، بر بام خانه‌ها آتش بيفروزند.

ايرانيان باستان نيز نور را مظهر ايزد مي‌دانستند. از آن زمان كه آتش شناخته شد و براي روشن كردن شب‌هاي تار‌آمد، همواره سمبل گرما و نور و رونق‌بخش اجاق خانه‌ها بود.

بعدها افروختن آتش كه نشانه پيروزي روشنايي بر تباهي، بيماري و نكبت بود، مرسوم شد و اين گونه است كه در غروب آفتاب، آن گاه كه خورشيد مي‌رود تا چند ساعتي از ديده‌ها پنهان باشد مردم كپه‌‌هاي هيزم را روي هم مي‌گذارند، دور هم جمع مي‌شوند و خورشيد كه در جايگاهش فرو رفت، هيزم‌ها را به آتش مي‌كشند. شايد هم مي‌خواهند‌آن را جايگزين خورشيد تابنده كنند.

از روي آتش مي‌پرند و با گفتن جمله «زردي من از تو، سرخي تو از من»، بيماري و زردي را از خود دور مي‌كنند و سرخي و سرحالي آتش را براي خود مي‌خوانند و زرد رويي را به خاكستر مي‌‌اندازند.

در برخي مناطق شيراز، سنت آتش‌افروزي بيشتر خانوادگي است و تعداد كپه‌‌هاي هيزم بايد فرد باشد. بعضي محققان عقيده داشته‌اند كه آتش‌‌افروزي بر بام‌ها از اصالت بيشتري برخوردار است.

اداب و رسوم عید نوروز

نوروز بزرگ‌ترين جشن ملى ايرانيان است. کهن‌ترين جشنى که از آغاز سال را دربرمى‌گيرد. جشن رستاخيز طبيعت و تجديد زندگى است. جشن حرکت و جنبش و تکاپو و کار است. جشن طبيعت است. عيد نوروز و گرامى بودن آن نزد ايرانيان بسيار قديمى و کهن است چنانچه پيدايش آن را به جمشيد نسبت داده‌اند. جشن آغاز سال و تجديد زمان و تجديد حيات و آفرينش است که برگزار مى‌شود.

نخستين کسى که نوروز را پديدار ساخت و برقرار کرد کياجم (جمشيد) بود. سبب آن‌که وى در نوروز دنيا را به تصرف درآورد و ايرانشهر را به غايت آبادانى رسانيد و پس از آن مقرر کرد تا مرتب نوروز را جشن سازند.

جمشيد يک‌هزار و پنجاه سال شاهنشاهى داشت. آنگاه به دست ضحاک (اژى‌دهاک) کشته شد. ضحاک نيز يک هزار سال فرمانروايى کرد تا زمان فريدون فرا رسيد. فريدون ضحاک را در کوه دماوند (به وسيلهء کاوه آهنگر) به زنجير کشيد و اين بند کردن واقع شد در نيمهء روز مهر ماه در مهر روز (شانزدهم مهر = مهر روز) و اين روز را مهرگان ناميدند و نوروز را جم (جمشيد) استوار کرد و مهرگان را آفريدون (فريدون) و نوروز دو هزار و پنجاه سال از مهرگان قديم‌تر است.

بار دينى و باورهاى اساطيرى: ‌نوروز ايرانى جشن ويژهء اهورامزداست. نخستين روز هر ماه اورمزد نام دارد و هم روزى است که آفرينش جهان در آن روز واقع شده و پس از بعث و رستاخيز مردگان و از ميان رفتن بدان و اهريمن و ديوان جهان نو مى‌شود. در اين روز جهان آفريده شد و انسان خلق گشت و مقدرات براى هر ماه و هر روز تقسيم شد. بخت و سرنوشت مردم تعيين گشت و مردم به حوادثى که در اين روز روى دهد تفال زده و خوبى و بدى آن را پيشگويى مى‌کنند چنانچه از سبز کردن انواع غلات نوع غله‌اى را که در آن سال محصول بيش‌ترى مى‌داد پيشگويى مى‌کردند.

از زمان ساسانيان جشن سال نو و نوروز در آغاز بهار برگزار مى‌شده است. همچنين سال به دو بخش تقسيم مى‌شد: آغاز تابستان (اول بهار) و آغاز زمستان (اول پاييز) که جشن نوروز و جشن مهرگان هر دو با مراسمى تقريباً همسان رواج داشت.

آثارى که در تخت‌جمشيد به شکل حجارى باقى است و نمايندگان تابعهء ملل گوناگون را نمايش مى‌دهد که تحف و هدايايى آورده و در انتظارند که به ترتيب به حضور شاهنشاه رسند که برگردان و رسمى از رسوم آيينى نوروزى مى‌دانند.

براى آغاز سال نو مردم شست‌وشو و غسل‌هاى ويژه و اعتراف به گناهان وطلب بخشش و آمرزش از دوستان و معاشران و خانه‌تکانى و نو کردن و سفره پهن کردن و مهمانى دادن و سور برپا داشتن و به ياد مردگان بودن انجام مى‌دادند.

مراسم و آدابى که روزهاى پيش از جشن نوروز و مهرگان و روزهاى پس از آن انجام مى‌گرديد افروختن آتش براى راندن ارواح خبيثه و شياطين و نيز دود کردن اسفند و کندور و صمغ و گياهان ويژه براى استمرار سلامتى و تندرستى بوده‌اند.

يکى از مراسم سال نو که در آخرين روزهاى سال انجام مى‌شد يادکرد از مردگان و بزرگداشت ارواح درگذشتگان و اهداى نذور و صدقات و خيرات براى آنان است و بلافاصله در نخستين روز بهار مراسم سور و سرور و شادى و جشن آغاز مى‌شد.

مراسم ميرنوروزى: ميرنوروزى عبارت از فردى عامى و از توده و عوام‌الناس بوده که او را تحت شرايطى برگزيده و براى چند روز زمام امور شهرى را به عهده‌اش مى‌سپردند و تفريح مى‌کردند. در ايام نوروز محض تفريح عمومى و خنده و بازى ميرنوروزى را بر تخت شاهى مى‌نشاندند و پس از انقضاى ايام جشن سلطنت او نيز پايان مى‌يافت.

از دوران کهن يکى از آيين‌هاى نوروزى سبز کردن دانه‌ها و حبوبى است که به ويژه زنان در ظروف گوناگونى به عمل آورده و روز سيزدهم نوروز و جشن بهارى دسته‌جمعى به بيرون شهر رفته و آن را به آب روان مى‌افکنند. اين سبزه‌ها گاه به گونهء هفت که از اعداد مقدس است سبز مى‌شد. اقلامى که از دانه‌ها سبز مى‌کردند عبارت بود از: گندم، جو، برنج، لوبيا، عدس، ارزن، نخود، کنجد، باقلا، کاجيله، ذرت و ماش. در سفره‌هاى هفت سين معمولاً سه ظرف سبزه به عنوان کنايه از سه اصل دينى: انديشهء نيک، گفتار نيک و کردار نيک قرار مى‌دادند که اغلب گندم و جو و ارزن بود. امروزه نيز يکى از رسوم جشن سال نو در ايران سبز کردن سبزه در ظروف سفالى است که در آغاز اعتدال بهارى انجام مى‌شود. چه‌بسا سبز کردن سبزه خود نمادى از تکرار آفرينش باشد و يادبود آفرينش ازلى و نخستين است. در جشن نوروز مردم به هم آب مى‌پاشيدند و اين سنت از آداب کهن ايرانى است و در زمان ساسانيان معمول بوده است و هنوز در ميان ارمنى‌ها و زرتشتى‌ها چنين رسمى باقى است.

در قديم در هنگام نوروز و مهرگان نمايندگان ملل تابعه و وزيران و بزرگان کشورى و لشگرى و نمايندگان اصناف و برزيگران و غيره هدايايى را طى تشريفات به حضور شاه پيشکش کرده و شاهنشاه خود در اين مراسم حضور مى‌يافت.

روز نخست فروردين نوروز عامه يا نوروز کوچک است. روز ششم فروردين يا خرداد روز از ماه فروردين تولد زرتشت بوده و در آن روز بسا از حوادث بزرگ روى داده. در رساله‌اى از دوران ساسانى موسوم به «روز خرداد – ماه فروردين» که نوروز خاصه است آمده اغلب حوادث مهم ملى و دينى ايرانيان در چنين روزى روى داده است.

  مراسم نوروزى: هفت‌سين، خطبه‌خوانى، بارعام و دادخواهى، اهداى هدايا و نوعى تاديهء مالياتى و ترتيب به حضور بار يافتن طبقات گوناگون و بسا امور ديگر بوده است که کم و بيش در جشن مهرگان نيز انجام مى‌شده است.

سفرهء هفت سين امروزى همان سفره‌اى بوده که جهت ارواح درگذشتگان در هر خانه‌اى گسترده مى‌شد.

يکى از اقلام عمدهء سفرهء هفت سين آب است، کنايه از آن‌که سراسر سال آبسالى باشد و آب در سفرهء نوروزى چون ساير چيزها، نشانهء بارورى و برکت مى‌باشد. تخم‌مرغ نيز در سفرهء نوروزى، نشان نطفه و نژاد است. آيينه و سمنو که از جوانه‌هاى تازه رسيدهء گندم پخته مى‌شود، سنجد که نشان عشق و دلدادگى و زايش و تولد است و ماهى که نشان برج حوت =( ماهى) يا اسفند که سپرى شده و سيب که ميوه‌اى است با راز و رمز عشق و زايش و انار که ميوهء درختى مقدس است نزد ايرانيان و سکه‌هاى تازه‌ضرب که نشان برکت و ثروت و دارندگى است و گل بيدمشک که نمايشگر امشاسپند سپندارمذ و گل ويژهء اسفند ماه است و نارنج که گوى مانند چون زمين است در ظرفى از آب و دانه‌هايى مقدس اسپند که بخورى بسيار جالب توجه است و شمع و لاله و بسيارى چيزهاى ديگر در سفرهء هفت‌سين از لوازم است. در اغلب نقاط و شهرهاى ايران، هفت‌سين با کم و بيش اختلافى مرسوم است. در سفرهء ويژه: يک ظرف کوچک سمنو، يک يا چند عدد سکهء نو ضرب، يک ظرف کوچک چينى يا بلور از سرکه، چند دانه سير، ظرف کوچکى سنجد، مقدارى سماق، ظرفى سيب و مقدارى سبزه قرار دارد. به احتمال در زمان‌هاى گذشته به جاى هفت سين، هفت شين نيز در سفرهء نوروزى معمول بوده است مثل شهد، شير، شراب، شکر، شمع، شمشاد، شايه (تخم‌مرغ)

هفت سين به موجب شمارش هفت امشاسپندان (فرشتگان) در خوان نوروزى قرار مى‌گيرد.

به طور کلى کسى که وارد خانه مى‌شود بايد خوشقدم باشد و بگويد: صد سال به اين سال‌ها برسيد. در صورتى که خود صاحبخانه خوشقدم باشد، بايد از در خانه بيرون برود و برگردد. هر کسى در اين روز شادى و خرمى بکند تا سال ديگر به او خوش خواهد گذشت.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر