موضوعات وبسایت : تحقیق
سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

تصویر نویسی نگارش هفتم

نویسنده : نادر | زمان انتشار : 02 اسفند 1399 ساعت 13:11

جهت درج تبلیغات با قیمت مناسب در این سایت میتوانید به آی دی تلگرام زیر پیام دهید

@AlirezaSepand



در این پست یک مطلب با عنوان تصویر نویسی نگارش هفتم را مطالعه خواهید کرد.

جواب تصویر نویسی نگارش پایه هفتم

سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

33.png

مقایسه دو تصویر صفحه 55 درس 4 پایه هفتم

در تصویر یک یا بالاما شهری پر رفت و آمد با فضایی پر از هرج و مرج در فصل زیبای پاییز با برگ های رقصان در آسمان و پراکنده بر روی زمین و درختان رنگارنگ که هر کدام رنگی خاص گرفته است می بینیم. درشکه یی که پسرکی جوان آن را با باری می کشد. باد پاییزی می وزد و مردم لباس های گرم پوشیده اند و پشت ویترین های مغازه نیز لباس های پاییزی برای فروش گذاشته اند. کودکان لباس های فرم مدرسه پوشیده اند و مدرسه می روند. مردم کنار خیابان بساط پهن کرده اند و میوه و اجناس خود را به فروش می رسانند و کشاورز ان در مزرعه های خود مشغول اند و بر روی زمین ها با موتورهای کشاورزی کار می کنند و بچه ها نیز از این باد استفاده می کنند و بادبادک های خود را در آسمان به رقص درآورده اند.

تصویر شماره۲ یا پایین شهر سرسبز و زیبایی را در فصل تابستان که مردم و کودکان را در دوره تعطیلات و خوش گذرانی تابستانی نشان می دهد. کودکانی که با شادی و هلهله در کنار خیابان و پارک بازی می کنند، لی لی می کنند و بادکنک می خرند و با شادی و خنده بازی می کنند. در پشت ویترین های مغازه ها لباس های تابستانی به فروش می رسد و مردم و بازاری ها در کنار خیابان اجناس خود را به فروش می رسانند. تابستان است و شنا و آب بازی و همان طور که در تصویر می بینیم چند نفری در دریاچه آب بازی می کنند و در گوشه ایی دیگر مردم کشاورز محصولات کاشته شده ی خود را به وسیله ی وسایل مخصوص کشاورزی برداشت می کنند و مردم از این تعطیلات و هوای خوب کمال لذّت و استفاده را می برند و به پیاده روی و گشت و گذار می پردازند.

line1.gif

جواب تصویر نویسی صفحه 23 کتاب نگارش پایه هفتم:


امید پسری هشت ساله است که دریک روستای پای کوه زندگی می کند.خانواده آنهاپنج نفراست.اویک خواهروبرادر دارد.
خانه آنهادریک سراشیبی کوه قرار دارد.خانه آنهاازسنگ و کاهگل درست شده است.سقف خانه از تنه درختان و چوب درست شده است وروی آن راپوشانده اند.پنجره های خانه نور و روشنایی را به داخل منعکس می کنند.
پدر امیرکشاورز است.هنگام شخم زدن همه اعضاء خانواده به اوکمک می کنند.پدروامیدزمین را شخم میزنند.مادروبرادرش امیرعلف های هرز را جدا می کنندوخواهرش زهرا با سطل آب می آورد.سرسبزی باغچه ودرختی که پشت خانه و نرده های چوبی دور خانه زیبایی خاصی به خانه داده است.
درخانه امید مهر و صفا و صمیمیت دیده می شود.آنها با هم در کارها همکاری می کنند.

line1.gif

تصویر صفحه ی 23 نگارش هفتم:

به نام اوکه طبیعت را آفرید

درختان و بوته ها در زیر آسمان آبی نقش می زدند.پیدا بود که یک بعد از ظهر دلنشین در راه است و در اینجا بود که من تصمیم گرفتم انشایم را با این منظره ی زیباشروع کنم.

همه در حال کاشت محصول خود بودند،و من داشتم دانه ای که چند روز پیش در کنار در خانه یمان که در داخل مزرعه پیدا کرده بودم می کاشتم.

خانه ی ما بزرگ ولی قدیمی است.یک درخت کاج خیلی بزرگ نزدیک به پنجره ی اتاق من است که هر گاه دلم میگیرد به آن خیره می شوم و انرژی میگیرم

گاهی مواقع برادرم هم این کاررا انجام می دهد.اتاق ا.وهم کنار اتاق من است و در هر دو اتاق یک پنجره رو به آن درخت کاج است.

مادرم در حال آب آوردن است انگار میخواهد روی محصول آب بریزد.همینطور که راه میرود قطره قطره ی آب از روی سطل می ریزد.

بزرگترین برادرم هنوز نتوانسته محصول خودرا بکارد؛مثل اینکه بیل او به سنگی برخورد کرده است.به دور دست ها که خیره شویم

یک کوه خیلی بلند که روی آن یک عالمه برف ریخته شده و خیلی هم سفید است توجهمان را جلب میکند.اینجا گاهی ترسناک میشود؛

گاهی صدای گرگ ها میآید اما من تابه حال آنها را ندیده ام.بچه که بودم فکر میکردم آن نرده های چوبی،که حصاری برای دور خانه هستند به خار گرگ هاست؛

اما ناگفته نماند ،هنوز هم نمیدانم آن نرده ها برای چیست...

خلاصه بگویم اینجا زندگی زیباست...

بدون هیچ آلودگی ای...

اینجاست که اده از آن میگذری

و فقط بادیدنش خدا را ستایش میکنی و میگویی:

وای !چه روز زیبایی...

line1.gif

تصویر نویسی صفحه 23

دریکی از روز های کودکی سری به طبیعت زدم در ابتدای نقطه دید خانه ای دیدم که از محبت پوشیده شده بود.
باکنجکاوی به آنجا رفتم. در کپری نزدیک خانه که چون مادری دلسوز برای حیوانات است و در سرما و گرمااز آنها مراقبت می کند، حیوانی دیدم که از آفتاب سوزان به مادرش پناه آورده بود. دراین فکر بودم که ناگاه نوازشی میان موهایم حس کردم.باد بود؛چاپار فصل ها که صدای هوهوی خود را در گوش گیاهان زمزمه می کرد و بر سر آنها دست محبت می کشید.
به خانه که رسیدم نگهبان خانه در کنار خانه کشیک می داد. سربازی هم در قلعه مشغول دیدبانی بود.بویی خوش به مشامم می رسد؛بویی است آشنا،بوی محبت. محبت بین اعضای خانه موج می زند.هرکسی برای پایداری خانه تلاش می کند،ازکودک خردسال گرفته تا مادر مهربان.فرزندان زمین را برای کاشت دانه بیل میزنند، مادر می کارد وآب می دهد و فرزندان کوچک تر ثمره کار خانواده را برداشت می کنند.
دار های بالای خانه با از خود گذشتگی ، خود را سپر سرما و گرما می کنندتا اعضای خانواده در آرامش به سر ببرند.
این خانه با محبت زیبا شده است. از محبت نگهبانان خانه گرفته تا کمک اعضای خانواده به یکدیگر و سقف فداکار ؛همه اعضای یک خانواده اند که برای خانه تلاش می کنند.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟


منبع: enshay.blog.ir



ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر