موضوعات وبسایت : تحقیق
سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

داستان بلند درباره طبیعت

نویسنده : نازنین رحمانی | زمان انتشار : 23 دی 1400 ساعت 21:44

انشا و داستان کوتاه در مورد طبیعت

tabiiat.jpgانشا در مورد طبیعت

سوالات امتحان آیین نامه رانندگی

نوشتن متن و یا انشا در مورد طبیعیت در واقع می تواند ساده ترین کار ممکن باشد زیرا طبیعیت با هر منظره و هر فصل از سال حرف های بسیار زیبا و ناگفته ای دارد که بنا به خلاقیت و ذهن ایده پرور شما می توان آن را بر روی کاغذ به نگارش درآورد و زیباترین توصیف ها را نثار این آفریده خاص خداوند نمود.

در ادامه این مطلب از پرشین بکس سه انشا در مورد طبیعت برای شما دانش آموزان گرامی آماده کرده ایم . می توانید از مطالب زیر برای نوشتن انشای خود استفاده نمایید .

انشا اول درباره طبیعت

طبیعت یعنی هر آنچه که خداوند مهربان به ما عطا کرده است .از سرسبزی و زیبایی کوه و دشت و دمن تا دریا و غروب و خورشید و بسیاری از چیز های دیگر که زبان من قادر به گفتن آن نیست طبیعت همان گلی است که ما از روی خود خواهی آن را از اصلش جدا می کنیم، تا زیبایی و عمر کوتاهش را کوتاه تر کنیم را کوتاه تر می کنیم. طبیعت همان دریایی است که از زیبایش استفاده می کنیم ،از جزر و مدش زیبایی طبیعت را بیش تر حس می کنیم،اما پس از ترک کردن دریا و ساحل هر آنچه که دور ریختنی است را در آن جا رها می کنیم ،با اینکه می دانیم این کار بد و ناپسند است ولی آن را انجام می دهیم و از همه بد تر زمانی است که برای تفریح خود زباله ها را در طبیعت رها م کنیم ، اما نمی دانیم چه آثار بدی برای خودمان دارد صدای طبیعت همچون آهنگ دلنواز روح ما را تازه می کند و به ما زندگی دوباره می بخشد .صدای شرشر آب صدای جیک جیک گنجشک ها و صدها صدای دیگر که از آن لذت می بریم . ما انسان ها طبیعت را بسیار دوست داریم ، ولی از همه موجودات بیش تر به آن آسیب می زنیم ما باید برای طبیعت مانند هر موجود زنده ی دیگری احترام بگذاریم و برای آن ارزش قائل باشیم . یادمان باشد که ما در برابر نعمت های خداوند مسئول هستیم و خداوند از ما درباره ی آن نعمت ها باز خواست می کند . خداوندا کمک کن تا قدر طبیعت را بهتر و بیش تر بدانیم. آمین

انشا دوم درباره طبیعت

دشتی وسیع در مقابلم قرار دارد. باران تازه بند آمده است.گلهای دشت سیراب شده و در باد پاييزی می رقصند. صدای بازدم هايشان را می شنوم که با نسيم ِپاييزی همراه شده و پيام نشاط را به دوردستها می برند.هوا لطيف است. اما خورشيد مهلت نمی دهد. و با آمدنش شبنم گلها را الماس می کند.دشت می درخشد . این همه زيبايی واقعاً وسوسه انگيز است. و انسان را به جمع کردن اين همه زيبايی تحريک می کند. اما افسوس که اين قشنگي ها چيزی جز جادوی حیرت انگیز طبیعت نیست.
پا را پيش می نهم.کم کم به حاشية جنگل می رسم.درختان سر به فلک کشيده به خوبی دشت را از جنگل متمايز می سازد. در اواسط جنگل تاريکی و رطوبت نااميدی را با خود به ارمغان می آورند. انگار در پايين ها،زندگی مفهومی ندارد.اما نه،تک گياهی در تاريکی روييده و برای خود زندگی می کند؛گل ميدهد،ميوه ميدهد و مهمتر از همه اينکه رشد ميکند.
کاجی از آن بالاها می افتد.هاگ هايش می ريزند. گياهی کوچک سر از خاک بيرون می آورد.بدون نور رشد می کند تا به آن بالاها برسد. آن وقت برگهايش در زير انوار خورشيد می رقصند و آواز شادی می خوانند. اين چيست که باعث می شود که يک گياه سختی های رشد کردن را برخود هموار سازد؟ اين عشق است؛ عشق به زندگی؛ عشق به بودن و عشق به پيشرفت.
در حاشية انتهايي جنگل نور با سماجت از شاخ و برگ درختان گذشته و وارد جنگل می شود.خورشيد کم کم راه پايين رفتن را در پيش می گيرد و غروب سر می رسد. غروب هميشه غمناک است،نمی دانم چرا؟ مانند يک دزد، شادی و اميد دلم را ذره ذره می ربايد. اما به هر حال غروب هم زيباست و مقدمه ای برای فردايي روشن تر،زيباتر و پر اُميد تر.
من اينجا ریشه در خاکم،اميد روشنايي است. گرچه در اين تيرگی ها نيست .من اينجا تا نفس باقيست می مانم. من اينجا روزی آخر،از دل این خاک با دست تهي گل برمی افشانم.

انشا در مورد طبیعت 

طبیعت در حال حرکت است و با حرکت خود چهار فصل زیبا را برای ما نقاشی می کند.

بهار با ناز و خرامان از راه می رسد و با آمدنش زمین از خواب زمستانی بیدار شده و جانی تازه می گیرد و فوران هیجان و انرژی سرشارش باعث می شود تا جوانه های زیبای بهاری به یکباره از دل خاک سر بیرون آورند.

بهار فصل گل هاست، گل های صورتی، سفید، سبزه های شاداب و زیبا. رودها دوباره به جریان می افتند و صدای شرشر آب و نغمه سرایی دلنشین پرندگان در جنگل های سرسبز نوید سالی پربرکت را به ما می دهند.

گویی خداوند فرصتی جدید در اختیار ما قرار داده و می گوید: “از نو شروع کن، حرکت کن و قبل از فرا رسیدن فصل سرما و قبل از دوران پیری و فرسودگی به آن چه برایت مقدر کرده ایم و لایقش هستی جامه عمل بپوشان، مراقب باش دچار سرما نشوی!”

تماشای طبیعت همچون آینه ای زیبا و شفاف راه زندگی من را در برابرم ترسیم می کند، به تابستان که نگاه می کنم تنها شگفتی می بینم و درس هایی که در آن نهفته است … خورشید با تمام نیرویش می تابد و آن ها که ضعیف تر هستند می سوزند و قوی ترها را می رویاند و به میوه و بار می نشاند.

همه چیز در اوج پختگی، همه چیز در کمال رویش، همه آن چه را کاشته اند برداشت می کنند و اوج سخاوت را در زمین، درختان و خورشید می بینی.

ما نیز باید در تابستان زندگی مان گل های وجود خود را به میوه تبدیل کرده و ریشه های خود را داخل زمین محکم کنیم تا استوارتر بایستیم.

پاییز هزار رنگ فرا می رسد که آسمانش غرنده و آفتابش ملایم تر شده است. همه چیز دست به دست هم می دهد تا طبیعت با تکاندن بار و بر و سبک کردن خود، برای زمستان و خوابی چندماهه آماده می شود و در این تکاپوی زیبا هر روزی که به طبیعت نگاه می کنیم رنگی تازه و معجزه ای زیبا نظرمان را جلب می کند.

زمستان نیز خواهد آمد با برف و بوران و سرما، همه چیز به ظاهر خواب و یخ زده می شود اما در دل خاک، دانه ها با دل قرص در انتظارند و می دانند طبیعت هیچگاه عهدش را فراموش نخواهد کرد … آمدن بهار را!

مسیر طبیعت بسیار زیباست و تمام موجودات شیفته این زیبایی بوده و آن را دنبال می کنند اگرچه کسانی هم هستند که می خواهند قوانین و نظم طبیعت را بر هم زده از بین ببرند و غافل از این که با این کار تنها به خودشان آسیب رسانده و راه را برای خود و آیندگان سخت تر می کنند.


منبع: persianbax.ir



ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر