آرشیو مقالات و تحقیقات
maghale.wikibix.ir

به زبان یک قطره آب یک داستان در مورد چرخه آب

نویسنده : محمد پارسایی | زمان انتشار : 02 فروردین 1401 ساعت 21:44

چرخه آب از زبان یک قطره آب

سلام دوست خوبم

من یک قطره آب هستم که حالا در یک رودخانه زندگی می کنم.

امروز به خانه شما دعوت شده ام تا داستان زندگی ام را برایتان تعریف کنم.

محل زندگی من را در تصویر زیر می بینی.

خودت را برای مسافرت با من آماده کن.

می خواهم تو را با خودم به یک مسافرت ببرم.

خورشید خانم هر روز نور طلایی خود را به روی دریا و رودخانه می تاباند.

آب دریاها و رودخانه ها کم کم گرم می شود.

بعضی از ما قطرات آب، بخار می شویم و به هوا می رویم.

من هم که حالا به بخار تبدیل شده ام همراه با دیگر دوستانم بالا و بالاتر می روم.

وقتی به آن بالا بالاها رسیدیم در آنجا هوا سرد می شود.

ما بخار ها با هم جمع می شویم و  باز به قطره های ریز آب تبدیل می شویم.

حالا ما قطره های ریز وقتی در کنار هم قرار می گیریم ابر را تشکیل می دهیم.

وقتی ابرها سنگین شدند آن وقت باران می بارد.

همان قطره های ریز آب که قبلا با تابش خورشید بخار شده بودند، باز هم به زمین باز می گردند.

و اینطور من، قطره کوچولوی رودخانه، باز هم به خانه اولم بر می گردم.

دوست باهوشم امید وارم که از این سفر لذت برده باشی و مطالب مفیدی یاد گرفته باشی.

حالا هر وقت به کنار دریا یا رودخانه ای رفتی من را به خاطر بیاور و نگذار من آلوده بشوم

روز خوبی داشته باشی ... خدا نگهدار.


منبع: delavari-abblog.blogfa.com